سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رأی با تأمل حاصل می شود و رأی خام پشتیبان بدی است . [امام علی علیه السلام]
امام زمان
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» راه رشد » تربیت به معناى تزکیه نفس و اخلاق

تربیت
نفس عبارت است از آراستن نفس به نیکى‏ها و پیراستن آن از بدى‏ها و
آلودگى‏ها به تعبیر دیگر تربیت و تزکیه نفس، یکى از اهداف بزرگ رسالت
انبیاست که قرآن مى‏فرماید: «و لقد منّ اللَّه على المؤمنین اذبعث فیهم
رسولاً من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و
الحکمة»(97) یعنى همانا خداوند بر افراد با ایمان منت نهاد و نعمت سنگینى
را بر آن‏ها ارزانى داشت که بر آنان پیامبرى را مبعوث نمود تا بر آنان
آیات خداوندى را تلاوت کند و آنان را از آلودگى‏ها پاک سازد و به آن‏ها
کتاب و حکمت تعلیم دهد.
 اخلاق که ناظر بر جنبه‏هاى معنوى و روحى شخصیت
انسان و ارائه طریق به سوى کمالات و خوبى‏ها و فضایل است در ابتدا اصطلاحى
براى علم اخلاق نبوده است وضع اولیه اخلاق به صورتى بوده است که شامل همه
خصوصیات باطنى و شخصیتى فرد مى‏گردیده است. اخلاق جمع «خُلق» و به معناى
خصوصیات و اوصاف باطنى و درونى انسان است حدیث معروف نبوى «انما بعثت
لاتمّم مکارم‏الاخلاق»(98) یعنى من براى به اتمام رساندن خوبیهاى اخلاق
مبعوث شده‏ام. ناظر به تکمیل و کمال رساندن ابعاد معنوى و شخصیتى انسان‏ها
و بیان و تعبیرى از تربیت است. سیرى در کتاب‏هاى اخلاق از قبیل جامع
السعادات، معراج‏السعاده، اخلاق ناصرى، محجّة البیضاء، احیاء العلوم، این
حقیقت را به خوبى روشن مى‏سازد که اخلاق و تربیت سابقاً از یکدیگر جدا
نبوده‏اند. این کتاب‏ها مملوّ از رهنمودهاى تربیتى است. دانشمندان اسلامى
مطالب تربیتى را ضمن مباحث اخلاقى مورد بحث قرار دادند و این امر دلالت
مى‏کند که تربیت و اخلاق در نظر آنان به یک معنا بوده و در یک بخش مورد
بررسى قرار گرفته است. به نظر فارابى سعادت آخرین هدفى است که انسان براى
وصول به آن مى‏کوشد. سعادت جز با ممارست کارهاى نیک به دست نمى‏آید. ابن
سینا معتقد است که پدر و مادر باید براى فرزندان خود نام نیکو انتخاب کنند
و آن‏گاه که کودک براى هرگونه تربیتى آمادگى و قابلیت دارد به تربیت او
بپردازند و سختى و نرمى و تشویق و ترهیب را به هم آمیزند. براى طفل، معلمى
را در نظر بگیرند که دیندارو خردمند و داراى اخلاق پسندیده باشد.(99)
 تربیت از نظر غزالى براى این است که:
 الف: کودک سعادت دین و دنیا را حاصل کند.
 ب: خوشنودى خداوند را به دست آورد.
 ج: نفس امّاره را مطیع و اخلاق خود را مهذّب نماید.
 همان
گونه که بدن انسان با غذا رشد و کمال مى‏یابد، نفس انسان نیز در ابتدا
ناقص و پذیراى کمال است. کمال نفس، به تربیت و تهذیب اخلاق و تغذیه آن به
علم است.(100)

97) آل عمران، 164.
98) بحارالانوار، ج 16، ص 210.
99) تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ج 2، ص 432.
100) تاریخ فرهنگ ایران، ص 155.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( دوشنبه 88/5/19 :: ساعت 12:10 عصر )

»» خیانت جبرییل امین، شعار یهودیان

فرشته

ُقلْ
مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ
بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًى وَبُشْرَى
لِلْمُؤْمِنِینَ

(آنها می‌گویند: «چون
فرشته‌ای که وحی را بر تو نازل می‌کند، جبرئیل است، و ما با جبرئیل دشمن
هستیم، به تو ایمان نمی‌آوریم!») بگو: «کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت
دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در
حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می‌کند؛ و هدایت و بشارت است برای
مؤمنان.»

«البقرة/97»

 

استاد جعفر سبحانی در کتاب گرانسنگ در ساحل تقریب می نویسد:

«
یکی از موانع تقریب ، ناآگاهی فرق اسلامی از عقاید همدیگر است؛ ناآگاهی که
همراه با یک رشته تهمت ها و ناروایی ها است ، مسلماً چنین ناآگاهی مایه
خصومت و دوئیت خواهد بود .

اکنون در اینجا نمونه هایی را یادآور می شویم تا پایه تأثیر این جهل بر تفرقه و دو دستگی روشن شود:

در
سال 1336 به زیارت خانه خدا مشرف شده بودم و در بازار مکه وارد مغازه ای
شدم تا چیزی به عنوان سوغات تهیه کنم، اتفاقاً صاحب آن نیز از قبل با من
آشنا بود . او در صدد بود از عقاید من آگاه شود ، از این رو پرسید : شما
شیعیان بعد از نماز با حرکت دادن دست های خود ، چه می گویید؟

گفتم : می گوییم : الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر .

او با شگفتی گفت: من شنیده ام که شما سه بار می گویید : خان الأمین!

جایی
که پایه اطلاع یک تاجر مکی ، که هر سال با هزاران شیعی سر و کار دارد ،
این باشد ، باید دید پایه اطلاعات دور افتادگان از این مکتب چگونه است ؟ !

باید دانست که جمله « خان الأمین » شعار یهودیان است که می گویند
جبرئیل امین خیانت کرد و نبوّت را که از آن آل اسحاق بود به آل اسماعیل
تفویض کرد و از این جهت جبرئیل را دشمن می شمارند و شعار خان الأمین سر می
دهند .

متأسفانه این شعار ناروا که ساخته اندیشه ناپاک یهود است ، به شیعه نسبت داده می شود . ( 1 )

* باز در همان سال یکی از مدرسان حرم شریف که به منزل او وارده شده بودم ، به دیدنم آمد و پس از مذاکراتی پرسید :

« هَلْ لِلشیعَة تَأْلیف ؟ » ؛ « آیا شیعه کتابی دارد ؟ »

گفتم
: یالَلأسف ، شخصی در امّ القرای اسلام به سر می برد ولی تا این حد از
فرهنگ شیعه ناآگاه است . در حالی که روزگاری مکه و مدینه مرکز شیعه بود (
2 ) و سالیان درازی حاکمان مکه را شرفا تشکیل می داده اند که بر مذهب شیعه
زیدی و یا امامی بودند ، ولی تبلیغات سوء آن چنان اثر نهاده که مدرس حرم
از اصالت شیعه تا این حد ناآگاه است که حتی نام کتب شیعه را نشنیده است !
مقداری با او سخن گفتم و چند کتابی که در اختیارم بود تقدیمش کردم .»

پی‌نوشت‌ها_______

1
ـ تفسیر رازی ، ج 1 ، تفسیر آیه { قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ
فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللهِ } بقره : 97

2 ـ
ابن حجر در مقدمه کتاب « الصواعق المحرقه » علل نگارش کتاب خود را چنین می
نویسد: «ثمّ سئلت قدیماً فی اقراءه فی رمضان سنة 950 هـ . بالمسجد الحرام
لکثرة الشیعة و الرافضة و نحوهما بمکة المشرفة أشرف بلاد الإسلام .» (
صواعق المحرقه ، ج 3 ) .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( چهارشنبه 88/4/24 :: ساعت 6:39 عصر )

»» وهابی‎ها و تبرک به قبر پیامبر اکرم

قبر پیامبر اکرم

از
جمله مواردی که وهابی‏ها به مسلمانان، علی‏الخصوص شیعیان ایراد می‏گیرند و
نسبت به آن حساس هستند، آداب روضه منوره و حرم رسول خدا(صلی الله علیه و
آله) از هنگام ورود به حرم، کیفیت ایستادن، تبرک جستن به قبر و یا
ستون‏ها، منبر و ... می‏باشد.

صنعانی که از وهابیون می‏باشد
می‏گوید: طواف قبور و تبرک و دست کشیدن یا لمس اعضای دیگر به قبور پیامبر
و اهل‏بیت شرک است و این اعمال، مانند افعال جاهلیت برای بت‏ها
می‏باشد.(1)

وهابی‏ها در نامه‏ای که به «شیخ الرکب المغربی» نوشتند، بیان کرده‏اند که:

تعظیم
قبور انبیاء و اولیاء از موارد شرک و عبادت بت‏ها محسوب می‏شود.(2)  برای
پاسخ به این شبهه و اتهام وارده به مسلمانان، علی‏الخصوص شیعیان ذکر چند
نکته لازم است:

1- تعظیم و احترام به قبور انبیاء و اولیاء از مصادیق بزرگداشت و تعظیم شعائر الهی است:

«و من یعظم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب»؛ و هر کس شعایر الهی را بزرگ شمارد، همانا که آن از پرهیزگاری دل‏هاست.(3)    

هیچ
دلیلی بر تحریم تعظیم قبور وجود ندارد. مگر این که برخی اعمال در آنجا
انجام شود و نیّت عبادت بر آن حمل شود مانند: سجده بر قبور، نماز خواندن
بر آنها و هر نوع احترامی که به قصد عبادت باشد نه صرفاً احترام و محبت.

2- باید به این نکته توجه داشت که هر تعظیم و خضوعی عبادت نیست و موجب شرک نمی‏شود و حرام نیست.

هیچ
دلیلی بر تحریم تعظیم قبورانبیا و اولیا وجود ندارد. مگر این که برخی
اعمال در آنجا انجام شود و نیّت عبادت بر آن حمل شود مانند: سجده بر قبور،
نماز خواندن بر آنها و هر نوع احترامی که به قصد عبادت باشد نه صرفاً
احترام و محبت.

بلکه آن خضوع و تعظیمی عبادت شمرده می‏شود
که در برابر فردی که برای او مقام الوهیت قائل است و او را خدا می‏داند،
شرک است. در مقاله گذشته اشاره کردیم که عبادت چه معنایی دارد و در چه صورت، عملی عبادت محسوب می‏شود. در غیر این صورت
احترام و تعظیم در مقابل والدین، بزرگان و اساتید و امیران همه باید عبادت
و در نتیجه شرک محسوب شوند.

پس احترام و تعظیم در برابر کسی که خدا
او را بزرگ قرار داده، مانند انبیاء، اولیاء، علما و صالحین، عبادت نیست،
بلکه چون خداوند آنها را بزرگ شمرده ما نیز او را بزرگ می‏شماریم در نتیجه
این کار به نوعی تعظیم و بزرگداشت خداوند است. مانند احترام به پدر و
مادر، احترام و تعظیم به کعبه، مسجدالحرام، رکن، مقام، عرفات و نظایر
آنها، همه اینها به اعتبار انتساب به خداوند محترم هستند. و همین‏طور است
احترام و تعظیم پیامبران و اولیاء و صالحان، همان‏طور که در زمان حیاتشان
شرک نیست بلکه از نظر آیات و روایات پسندیده است و در حال ممات و پس از
مرگ هم تعظیم و تکریم ایشان دارای فضیلت است زیرا حرمت آنها با مرگشان از
بین نمی‏رود. مالک در مناظره‏ای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی
الله علیه و آله) داشت گفت:

«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.(4)

جمله فوق به بحث توسل و حیات برزخی رسول خدا دلالت دارد و وهابی‏ها می‎گویند که:

ما
اعتقاد داریم که پیامبر در قبر، از حیات برزخی بالاتر از شهدا که قرآن به
آن تصریح نمود، برخوردار است، زیرا آن حضرت از شهیدان، افضل است.(5) 

پس
با توجه به حقایق مربوط به حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و لزوم
احترام به آن حضرت، مکانی که در برگیرنده جسد انبیاء و اولیاست یعنی قبور
آنان نیز در خور احترام و تکریم است و این احترام و اظهار محبت‏ها نظیر
بوسیدن و دست کشیدن به قبور و مانند آن، عبادت آنها یا عبادت سنگ‎ها نیست
و این اماکن به جهت این که مدفن انبیاء و اولیاء است شرف و حرمت پیدا
کرده‏اند. و در خور تکریم می‏باشند. همانطور که جلد قرآن از هر جنسی که
باشد، به علت مجاورت با قرآن باید محترم باشد و نباید آن را نجس نمود، چون
توهین به قرآن محسوب می‎شود.

احترام
و تعظیم در برابر کسی که خدا او را بزرگ قرار داده، مانند انبیاء، اولیاء،
علما و صالحین، عبادت نیست، بلکه چون خداوند آنها را بزرگ شمرده ما نیز او
را بزرگ می‏شماریم در نتیجه این کار به نوعی تعظیم و بزرگداشت خداوند است.

آیا کسی احترام به مقام ابراهیم و تعظیم حجرالاسود و یا طواف کعبه را، عبادت سنگ‏ها، و آن اماکن می‏داند؟

3- تمام این امور از قبیل: طواف، لمس منبر و قبر و دیوار و ... به قصد تبرک انجام می‏شود

 و
در روایات اهل تسنن و تشیع و تاریخ وارد شده است که در صدر اسلام،
مسلمانان به آبی که پیامبر با آن، دست خود را می‏شست یا مویی که از پیامبر
ریخته می‏شد و یا به آب دهان آن حضرت تبرک می‏جستند. برای نمونه به بعضی
از این موارد اشاره می‏کنیم:

- در سیره حلبیه  آمده است:

عروة
بن مسعود ثقفی در سال صلح حدیبیه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ایستاده بود، ناگهان دید که اصحاب ایشان به خاطر تبرک جستن به آبی که
پیامبر با آن وضو می‏گرفت و یا دست خود را می‏شست، بر هم سبقت گرفته و
نزدیک بود برای دستیابی به آن آب، یکدیگر را بکشند و همین کار را با آب
دهان حضرت انجام می‏دادند و نیز مویی از حضرت نمی‏افتاد مگر این که اصحاب
آن را می‏گرفتند.(6)     

- بخاری در باب صفة البنی(صلی‏الله علیه و آله) از ابی جحیفه نقل می‏کند:

پیامبر
در سفری به سوی وادی بطحاء (بیابان مکه) از منزل خارج شد، هنگام نماز، وضو
گرفت و دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر بجا آورد - تا آنجا که
می‏گوید- آنگاه مردم، دست آن حضرت را گرفته و به صورتشان می‏مالیدند.

راوی می‏گوید: من نیز دست پیامبر را گرفته و به صورت خود می‏مالیدم که دست حضرت از برف خنک‏تر و از مشک‏ خوش‏بو‏تر بود.

بخاری
در پایان این باب، از همین راوی نقل می‏کند: بلال، باقی مانده آب وضوی
رسول خدا را برای مردم آورد و آنان از آن آب تبرک نمودند.(7)    

بخاری
در باب استعمال فضل وضوء‏الناس، از ابی جحیفه نقل می‏کند: همراه رسول خدا
در مسافرت بودیم، حضرت وضو گرفت و مردم از آب باقی مانده وضوی ایشان،
می‏گرفتند و به خود می‏مالیدند.(8)

مالک در مناظره‏ای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت گفت:

«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.

مانند این روایت را بخاری در صحیح خود، «کتاب الصلاة» نیز آورده است و گفته است که مردم خود را به وضوی حضرت، مسح می‏کردند.(9)   

و قسطلانی گفته است که از این عبارت، جواز تبرک جستن به چیزی که جسد صالحان را لمس کرده استنباط می‏شود.(10)     

- مسلم در کتاب الصلاة از ابی جحیفه نقل می‏کند:

پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) را در بیابان مکه ملاقات نمودم... وقتی بلال آب
وضوی حضرت را آورد، مردم می‏شتافتند؛ بعضی به آب وضو می‏رسیدند و برخی نیز
به دیگران، رطوبت آن آب را می‏رساندند و قطره‏هایی از آن را بر آنها
می‏پاشیدند. و در حدیثی دیگر به همین صورت نقل می‏کند و می‏گوید: اگر کسی
به آب نمی‏رسید، از رطوبت آب دست رفیقش می‏گرفت و به خود می‏مالید. نووی
گوید: در این  باب است، تبرک جستن به آثار صالحان و استفاده کردن باقی
مانده آب وضو و غذای او و نوشیدنی‏ها و لباس‏هایشان است.(11)           

-
در جریان فتح مکه، داستان تبرک به وضوی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و
سبقت گرفتن بر هم و نگاه نمودن ابوسفیان به این منظره و تعجب از آن، معروف
است، که در کتاب‏های تاریخی ذکر شده است.

 

تبرک جستن به منبر پیامبر

سمهودی در آداب روضه منوره و حرم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می‏نویسد:

یکی
از آداب روضه منوره و حرم پیامبر اینست که نزد منبر شریف حضرت آمده و
بایستد و خدا را بخواند و او را به خاطر این که در کارش آسانی قرار داده،
حمد و سپاس گوید و بر رسول خدا درود فرستد و همه نیکی‏ها را از خدا بخواهد
و به او پناه برد، همان‏طور که ابن عساکر گفته است. در ادامه  آن اقشهری
می‏گوید: مردانی از اصحاب رسول خدا را دیدم وقتی که در مسجد (پیامبر)
بودند مانند رسول خدا قُبه جلو منبر گرفته و رو به قبله ایستادند و دعا
خواندند.

- عیاض در کتاب الشفاء از ابی‏ قسط و عتبی می‏نویسد:

اصحاب
رسول خدا همواره وقتی که در مسجد (پیامبر) بودند، قبّه منبر را که به سمت
قبر بود، با دستان خود می‏گرفتند و رو به قبله دعا
می‏کردند.(12)                

- ابوبکر اثرم می‏گوید: به ابوعبدالله (احمد بن حنبل) گفتم:

آیا
لمس و مسح کردن قبر پیامبر جایز است؟ گفت: نمی‏دانم. گفتم: منبر چطور؟
گفت: آری، در این باره روایتی است که آن را از ابن ابی فدیک از ابن ابی
ذئب از ابن عمر نقل می‏کنند که او (ابن عمر) منبر را مسح می‏کرد.(13) - در
فصلی از کتاب شرح الکبیر چنین آمده است که می‏گوید: در باره مسح
کردن منبر، روایتی وارد شده است که آن را ابراهیم بن عبدالله بن عبدالقاری
نقل کرده و در آن آمده که او، ابن عمر را دید که به جایگاه نشستن پیامبر
روی منبر، دست گذاشت، سپس دستش را بر صورت نهاد.(14) 

 

نتیجه‎:

با مطالعه این روایات که از کتب معتبر اهل تسنن استخراج شده دریافتیم که:

1-
بر خلاف نظر وهابی‎ها، تبرک جستن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هیچ
منافاتی با توحید ندارد و اگر فقط به عنوان تبرک این اعمال انجام شود، هیچ
نوع شرکی را به همراه نخواهد آورد. و مسلم است که هیچ مسلمانی رسول
خدا(صلی الله علیه و اله) را با دیدی غیر از نگاه پیامبری نمی نگرد و اگر
این همه محترم است به جهت پیامبری ایشان است و این که مورد رضایت خدای
متعال می باشد.

2- این روایات از منابع اهل تسنن استخراج شده است و
اگر فردی از این فرقه، به این روایات عامل نباشد دچار تفریط شده است و کسی
نمی تواند شیعیان را متهم نماید که این افکار و اعتقادات مختص به شیعیان
است .

3- این مسئله واقعیتی است که باید به
آن توجه نمود که اگر تبرک به آب وضو و آبی که روی دست پیامبر ریخته می‏شد
و موی پیغمبر جایز نبود؛ یقینا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در زمان
حیات خود مردم را از این اعمال نهی می‎فرمود.

4- قهراً
تبرک به قبری که همه جسم پیامبر را در برگرفته است نیز باید جایز باشد،
چون معیار در تبرک چیزی است که به پیغمبر وابسته بوده و به بدن مطهر و
مبارک آن حضرت به نوعی چسبیده و مرتبط بوده است، مانند لباس و مو و نظایر
آن و با توجه به این که قبر در برگیرنده بدن مطهر آن حضرت است، خصوصاً با
توجه به این که خود وهابی‏ها می‏گویند که پیغمبر در قبر به گونه‏ای است که
احساس دارد... پس تبرک جستن به قبر، چه با مالیدن دست باشد و چه بوسیدن و
چه طواف در اطراف آن، اینها تبرک به بدن پیغمبر است نه عبادت آن حضرت و یا
سنگ، آجر و ... .


پی‎نوشت‎ها:

1- کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سیدمحسن امین، ص 341 .

2- کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سیدمحسن امین، ص‏341 .

3- حج/32 .

4- تببین باورهای شیعی، ج 3، ص 61 .

5- رسائل الهدیّة السّنیّه، ص 41 به نقل از کشف الارتیارب، ص 110 .

6- سیره حلبیه، ج3، ص 15 .

7- صحیح بخاری، ج4، ص229- 231.

8- صحیح نجاری، ج1، ص 58- 59 .

9- صحیح بخاری، ج1، ص 134 .

10- ارشاد الساری، ج1، ص 467 .

11- صحیح مسلم با شرح نووی، ج4، ص 218- 220 .

12- وفاء الوفا، علی بن عبدالله سمهودی، ج4، ص 1401 .

13- وفاء الوفا، ج4، ص 1403 .

14- عبدالرحمان بن قدامه، الشرح الکبیر، ج 3، ص 496 .

با استفاده از کتاب توحید و زیارت، آیة الله سیدحسن طاهری خرم آبادی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( چهارشنبه 88/4/24 :: ساعت 6:36 عصر )

»» میلاد امام جواد مبارک

میلاد با سعادت حضرت جواد الائمه تبریک و تهنیت باد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله: «ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً مِنْ قَلْبٍ لَاهٍ»
خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بیخبر نمی پذیرد. (کنز العمال، ج2، ص72)
میلاد امام جواد مبارک

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( جمعه 88/4/12 :: ساعت 12:10 عصر )

»» دستورالعمل های چگونه زیستن

حجة الاسلام و المسلمین سید میرزا آقا شیرازی استاد نهج البلاغه

 جرج جرداق دانشمند مسیحی و استاد ادبیات عرب در لبنان می گوید : «جاذبه های کلمات امام علی (ع ) شوری در من ایجاد کرد که 200 بار نهج البلاغه را مطالعه کردم» .

بدون تردید یکی از مهمترین گنجینه های بی نظیر که در اختیار شیعیان قرار دارد مجموعه نفیس نهج البلاغه حضرت علی است . این مجموعه آنقدر پربار است که بقول استاد مطهری روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه های نو مرتبا بر ارزش آن افزوده است .

جرج جرداق دانشمند مسیحی و استاد ادبیات عرب در لبنان می گوید : «جاذبه های کلمات امام علی (ع ) شوری در من ایجاد کرد که 200 بار نهج البلاغه را مطالعه کردم

شیخ محمد عبده درباره فصاحت کلام آن حضرت می گوید : «از کلمات علی نه فقط روح بلاغت و فصاحت و حکمت و فضیلت را حس می کنیم بلکه واقعا اعجاز را در آن کلام می بینیم . آن بزرگوار گاهی با کلمات خود، انسان را به ملکوت اعلی می برد و زمانی متوجه اوضاع عادی جهان می سازد».

کلام مولا دو ویژگی منحصر به فرد دارد : یکی فصاحت و دیگری چندجانبه بودن الفاظ و عبارات در نهج البلاغه طوری تلفیق و ترکیب یافته است که همچون خورشید در آسمان ادبیات جهان می درخشد. سخن امیرالمومنین را فوق کلام مخلوق و مادون کلام خالق تعبیر کرده اند.

این مجموعه آنقدر پربار است که بقول استاد مطهری روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه های نو مرتبا بر ارزش آن افزوده است

این اثر جاویدان امروزه نه فقط برای شیعیان و سایر مسلمانان کتاب زندگی است بلکه برای تمام جهانیان می تواند نسخه شفا بخش باشد چرا که کلام علی واسطه فیض الهی است .

عهدنامه ماندگار مالک اشتر برای دنیای سرخورده از مکاتب و تشنه عدالت و انسانیت کافی است تا جهان را تبدیل به مدینه فاضله و بهشت برین نماید.

این گنجینه عظیم روح آدمی را صفا و جلا میدهد به انسان، آرامش و اطمینان می بخشد و موضوعات متنوع آن همگی عبرت آموز و انسان ساز است .

متاسفانه باید گفت امروزه این کتاب ارزشمند همچون قرآن بین مسلمانان غریب است و دلیل غربت آن هم وضع نامطلوب مسلمانان در جهان است . بی شک اگر امت اسلامی به نهج البلاغه حضرت علی (ع ) عمل می کردند در دنیا وضعیتی غیر از آنچه که هست میداشتند.

 

کلمات علی نه فقط روح بلاغت و فصاحت و حکمت و فضیلت را حس می کنیم بلکه واقعا اعجاز را در آن کلام می بینیم . آن بزرگوار گاهی با کلمات خود، انسان را به ملکوت اعلی می برد و زمانی متوجه اوضاع عادی جهان می سازد

در کشور شیعه و عاشق حضرت علی (ع ) یعنی جمهوری اسلامی ایران نیز این کتاب تنهاست و متولیان فرهنگی اعم از حوزه های دینی و نهادهای رسمی و دولتی و صداوسیما مع الاسف از این گنجینه انسان ساز استفاده لازم را نمی برند . آخر چگونه می توان افسوس نخورد که یک شخصیت مسیحی 200 بار نهج البلاغه را بدقت مطالعه کند اما بسیاری از شیعیان و پیروان آن امام همام نه یک بار بلکه حتی یک صفحه از آنرا نخوانده و حداکثر فقط نامی از آن شنیده اند.

امروزه نهج البلاغه نه فقط در بین توده مردم بلکه در حوزه های علمیه، دانشگاهها، مدارس و دیگر مراکز آموزشی تعلیمی و تربیتی ما حضور موثری ندارد. دولتمردان کشور اگر فقط و فقط عهدنامه مالک اشتر را سرلوحه کار و برنامه خویش قرار میدادند بطور قطع می توانستند کشور را به یک کشور نمونه و قابل الگوگیری برای دیگران تبدیل کنند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( جمعه 88/4/12 :: ساعت 12:7 عصر )

»» تفسیر قرآن برای جوانان » ذلت گناه‏

 «60» وَإِذْ اسْتَسْقَى‏ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبِ بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشَرَةَ عَیْنَاً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ‏
 
 ترجمه: و به یاد آرید زمانى را که موسى براى قوم خویش طلب آب نمود، پس گفتیم با عصایت بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه از آن جوشید. هر یک از مردمِ (قبایل و طوایفِ مختلف)، محلّ شربِ (آب آشامیدنى) خود را شناخت. (گفتیم) از روزى‏هاى الهى بخورید و بیاشامید و در زمین فساد و تباهى را گسترش ندهید.
 با آنکه حضرت موسى پیامبر بود و وظیفه‏اش رساندن پیام خداوند به بنى‏اسرائیل بود، امّا آبِ آشامیدنى قومش را نیز از خداوند طلب نمود.
 خداوند نیز دعاى موسى را مستجاب کرده و با اعجازى دیگر، به آنان آب عطا نمود. فرمان داد تا موسى همان عصایى را که به آب نیل زد و خشکى ظاهر شد، اکنون به سنگِ سخت بزند تا آب جارى شود و بنى‏اسرائیل بدانند که خداى موسى قادر بر هر کارى هست.
 بنى‏اسرائیل، دوازده گروه و طایفه بودند و به خواست الهى، از آن کوه دوازده چشمه جارى شد تا هر قبیله، آبِ مستقلى داشته و دچار کمبود آب نشوند.
 خداوند این چنین، از یکسو «مَنّ» و «سَلوى‏» را بر آنان نازل کرد و از یکسو آب را به قدر کافى در اختیار آنان قرار داد، تا تأمین باشند و بدنبال فساد و گناه نروند.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 1- رهبران الهى، در فکر تأمین نیازهاى مادى مردم نیز هستند و آنرا بطور یکسان در اختیار همه قرار مى‏دهند.
 2- آب و غذا رزقِ خداست، پس نباید مایه گناه و معصیتِ خدا شود.
 
 «61» وَإِذْ قُلْتُمْ یَمُوسَى‏ لَنْ نَّصْبِرَ عَلَى‏ طَعَامٍ وَحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجُ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى‏ بِالَّذِى هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَ لِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بََایَتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَ لِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ
 
ترجمه: (اى بنى‏اسرائیل) به یاد آرید زمانى را که گفتید: «اى موسى ما هرگز بر یک نوع غذا صبر نمى‏کنیم، پس براى ما از پروردگارت بخواه، تا از آنچه زمین مى‏رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند». موسى گفت: آیا مى‏خواهید آنچه را پست‏تر است، با آنچه بهتر است، تبدیل کنید. پس (حال که چنین تقاضایى دارید، بکوشید تا از این بیابان خارج شوید و) به شهرى وارد شوید که آنچه را مى‏خواستید (در آنجا) براى شما هست. (به سبب این بهانه‏جویى‏ها) مُهر ذلت و نیازمندى بر آنان زده شد و گرفتار غضبِ خداوند گردیدند. این کیفر از آن جهت بود که آنان به آیات الهى کفر مى‏ورزیدند و پیامبران را به ناحق مى‏کشتند و این (کارهاى زشت) بدان سبب بود که آنان اهل عصیان و تجاوز بودند.
 خداوند در آن بیابان سوزان، آب و غذاى بنى‏اسرائیل را تأمین نمود، امّا قدرْناشناسى و ناسپاسى این قوم از یک سو و رفاه‏طلبى و تن‏پرورى آنان از سوى دیگر باعث شد تا غذاهاى دیگرى را از موسى تقاضا کنند.
 موسى در پاسخ آنها گفت: آیا شما غذاى آسمانى را که بهتر است، با خوردنى‏هاى زمینى که پست‏تر است تبدیل مى‏کنید؟. اگر واقعاً این نوع غذاها را مى‏خواهید باید با دشمنانتان بجنگید و به شهر بیت‏المقدس وارد شوید تا از این خوردنى‏ها بهره‏مند گردید.
 شما از یک طرف، حال جنگ و جهاد را ندارید و از سوى دیگر، تمام امتیازات شهرنشینى را مى‏طلبید. این روحیّه شکم‏پرستى، شما را به ذلت و خوارى انداخته و گرفتار قهر الهى خواهید شد.
 شما با این تقاضاهاى نابجا، آیات و معجزات الهى را نادیده گرفته و حتى حاضر شده‏اید پیامبران الهى را در راه رسیدن به مقاصد مادى و دنیوى خود به کشتن دهید.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 1- تن‏پرورى و شکم‏پرستى، عامل سقوط انسان است. از هرگونه رفاه‏طلبى که به قیمت خوارشدن و ذلّت انسان تمام گردد باید دورى نمود.
 2- گناه و نافرمانىِ پى‏درپى، انسان را به کفر و بى‏ایمانى مى‏کشاند، تا جایى که حاضر به پذیرفتن هیچگونه حقى نمى‏شود.
 
  «62» إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَرَى‏ وَالصَّبِئِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْأَخِرِ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
 
 ترجمه: همانا کسانى که (به پیامبر اسلام) ایمان آورده‏اند و همچنین یهود و نصارى و صابئان، آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است و بر آنان بیمى نیست و اندوهگین نمى‏شوند.
 در همه ادیان آسمانى، میزان در پاداش الهى، ایمان و عمل صالح بوده است. ایمان به خدا و روز قیامت، و در کنار آن عمل به دستورات خداوند. و در این میزان، میان مسلمان، مسیحى، یهودى و پیروان دیگر ادیان الهى تفاوتى نیست.
 البته آیات بسیارى از قرآن، یهود و نصارى را به پذیرش دین اسلام دعوت مى‏کند و در آیه 85 سوره آل عمران مى‏فرماید: «هر کس دینى غیر از اسلام براى خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد.»
 بنابراین پیروان دیگر ادیان، هر کدام که به پیامبر و کتاب آسمانى زمانِ خودشان، ایمان آورده و اهل عمل بوده‏اند، به وظیفه خود عمل کرده و به پاداش الهى مى‏رسند، ولى با ظهور اسلام، هیچ دینى جز آن قابل قبول نیست.
 به پیروان حضرت موسى، یهودى و به پیروان حضرت عیسى، مسیحى مى‏گویند، اما «صابئین» کیانند؟
 «صابئین»، پیروان یکى از پیامبران الهى، نوح یا ابراهیم یا یحیى هستند که در طول تاریخ دچار انحرافات و بدعت‏هایى در عقاید و اعمال دینى شده و براى ستارگان، تأثیراتى در زندگى انسان قائلند و معمولا در کنار رودخانه‏ها زندگى مى‏کنند.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 1- آرامش واقعى، تنها در سایه ایمان به خدا و قیامت است که آینده‏اى روشن را بشارت مى‏دهد.
 2- تمام ادیان آسمانى، در دو اصلِ توحید و معاد با یکدیگر مشترکند و نجات را تنها در سایه ایمان و عمل مى‏دانند، نه امید و آرزوهاى نابجا.
 
 «63» وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمْ الطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیْنَکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
 
 ترجمه: و به یاد آرید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بالا بردیم (و آنگاه گفتیم) آنچه را (از الواح تورات) به شما داده‏ایم به قوّت بگیرید و آنچه را در آن است به یاد بسپارید (و عمل نمایید)، باشد که پرهیزکار شوید.
 پس از آنکه تورات به موسى داده شد، خداوند از بنى‏اسرائیل پیمان گرفت که به آن عمل کنند و از سستى و کوتاهى بپرهیزند، تا به تقوا و پرهیزکارى برسند.
 آنگاه خداوند براى آنکه بنى‏اسرائیل بر پیمان خود استوار بمانند، به عنوان معجزه‏اى دیگر، کوه طور را بالاى سر آنان قرار داد، تا هم قدرت خدا را ببینند و هم از مخالفت فرمان الهى بترسند.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 1- باید بر حفظ اصولِ دینِ خود، جدى و مصمّم باشیم، نه آنکه احکام دینى را به شوخى و بازى بگیریم.
 2- خداوند، از همه ما، بر عمل به دستوراتش پیمان گرفته است. هم از راه عقل و فطرت درونى، و هم از راه وحى و نبوت بیرونى.
 
 «64» ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِّنْ بَعْدِ ذَ لِکَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُمْ مِّنَ الْخَسِرِینَ
 
 ترجمه: اما شما بعد از این جریان (که کوه طور را بالاى سر خود دیدید و با خداوند میثاق بستید)، روى گردان شدید، و اگر فضل و رحمت خداوند (در آمرزش شما) نبود همانا از زیانکاران بودید.
 با آنکه خداوند چنان پیمان محکمى از بنى‏اسرائیل گرفت، امّا این قوم سرکش، پیمان الهى را نادیده گرفته و به آن پشت کردند، ولى باز هم خداوند لطف خود را بازگرداند و آنان را به حال خود رها نساخت.
 
 «65» وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْاْ مِنْکُم فِى السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَسِئِینَ
 «66» فَجَعَلْنَهَا نَکَلاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ‏
 
 ترجمه: (اى بنى‏اسرائیل) قطعاً شما از سرنوشت کسانى از خودتان که در روز شنبه (از فرمان الهى) تجاوز کردند آگاهید. پس ما (به سبب این نافرمانى) به آنها گفتیم بوزینه‏گانى طردشده باشید.
 پس ما این جریان را درس عبرتى براى مردم آن زمان، و کسانى که بعد از آنان آمدند، و هم پند و اندرزى براى پرهیزکاران قرار دادیم.
 خداوند، کارکردن در روز شنبه را، براى بنى‏اسرائیل تعطیل اعلام کرده بود. امّا گروهى از آنان که در کنار دریا زندگى مى‏کردند، با یک نوع حیله، در روز شنبه ماهیان را صید مى‏کردند.
 آنان حوضچه‏هایى را در کنار دریا ایجاد کرده و وقتى ماهیان وارد مى‏شدند، راه را براى بازگشت آنها به دریا مى‏بستند و سپس روز یکشنبه ماهیان را از حوضچه‏ها صید مى‏کردند و بدین شکل حکم خدا را مسخ کرده و تغییر مى‏دادند.
 خداوند نیز به کیفر این نافرمانى و بازى گرفتن دستورات الهى، چهره آنان را مسخ کرده و از صورت انسان به شکل بوزینه در آورد، تا براى آنان مجازات و براى دیگران درس عبرتى باشد.
 البته حیوانات از رحمت خدا دور نیستند، ولى سقوط از مرحله انسانیت به حیوانیت، نشانه طرد انسان از درگاه الهى و دور شدن از رحمت خداوند است. همانگونه که رنگ سیاه عیب نیست، ولى سیاه شدن لباس سفید، نشانه آلودگى و کثیفى آن است.
 از این آیه مى‏آموزیم که:
 1- در انجام احکام الهى، حیله و خدعه بکار نبریم و نخواهیم با حفظ ظواهر شرع، باطنِ احکام خدا را تغییر دهیم، زیرا مسخ چهره دین، مسخ چهره انسانیت را بدنبال دارد.
 2- کیفرهاى الهى اختصاص به قیامت ندارد، بلکه خداوند بعضى گناهان را در دنیا کیفر مى‏دهد، تا براى مردم آن عصر و آیندگان درس عبرتى باشد.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( جمعه 88/4/12 :: ساعت 9:30 صبح )

»» ادب و احترام و قداست برای ذات مقدّس خداوند

ادب و احترام و قداست برای ذات مقدّس خداوند. 1- ایمان به خدا 2- توکّل به خدا 3- پناه بردن به خدا از شرها، اطاعت از اوامر خدا، احترام اولیای خدا، احترام خانه‌ی خدا و مساجد، احترام کتاب خدا، احترام نام خدا، «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى‏» (اعلی/1) «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ» یعنی حتی اسم خدا را هم باید دست بی‌وضو به الله نگذاریم. اینها که زنجیر طلا گردن می‌کنند، الله و علی و محمد و اینها نوشته، دو تا گناه می‌کنند. یک اصل طلا، یکی اینکه بدن بی‌وضویشان به این اسم‌ها می‌خورد. افرادی که پیشانی‌بند می‌بندند و وضو ندارند، حالا اگر آیه‌ی قرآنی یا اسم الله یا اهل بیتی یا پیغمبری باشد، این ولو فکر می‌کند چون حزب اللهی است پیشانی‌بند بسته است، ولی چون اگر وضو نداشته باشد این گناه دارد. اسم‌ها قداست دارد.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( شنبه 88/3/30 :: ساعت 11:36 صبح )

»» آیه ای که امنیت و سلامت می آورد

ایت الکرسی

 

مرحوم
محمّد تقی مجلسی پدر دانشمند شهیر جهان اسلام محمد باقر مجلسی ـ که پدر به
«مجلسی اول» و پسر به «مجلسی دوم» معروف می باشند ـ نقل کرده است:

آنچه
این بنده ضعیف در سفر مکّه معظّمه مشاهده نمودم این بود: هر شب که خودم و
یا فرزندم 12 مرتبه ایة‌الکرسی می‌خواندیم، آن شب کلّ حاجیان آسوده خاطر
بودند. و اگر شبی خواندن ایة‌‌الکرسی فراموش می‌شد آن شب تا صبح حاجیان
هراسان بودند و دزدان از ایشان چیزها می‌ربودند و از قافله، فریاد به
آسمان می‌رفت و چون آن وحشت را می‌دیدم دوازده مرتبه ایة الکرسی که خوانده
می‌شد، یک مرتبه همه صداها فرو می‌نشست، روزی که دوازده مرتبه ایة الکرسی
خوانده‌ می‌شد کجا‌وه به کوه نمی‌خورد و حاجیان به سلامت بودند.

مرحوم سید نعمت اللّه جزایری از دانشمندان بزرگ و از شاگردان علاّمه مجلسی بود، در زندگینامه‌ی خود آورده است:

در
اصفهان تدریس می کردم تا اینکه از کثرت مطالعه، چشمانم ضعیف شد، پزشکان هر
چه مداوا کردندجز زیادت درد، اثری نبخشید، با خود گفتم که داروی دردم را
خود بهتر می‌دانم. به برادرم گفتم: خیال زیارت امامان معصوم را دارم. او
هم گفت: من هم با تو می‌ایم. از اصفهان به راه افتادیم و چون از کرمانشاه
گذشتیم به منطقه‌ای به نام «هارونیه» ـ که هارون الرّشید آن را بنا کرده
بود ـ وارد شدیم، از کوه که بالا می‌رفتیم، باران گرفت و هوا رو به سردی
نهاد به قدری هوا سرد شد که مقدور نبود حتّی بر چارپایان بنشینیم، در این
حال من شروع به خواندن «ایة‌الکرسی» کردم، هرکس که در قافله بود از چارپا
فرو افتاد، ولی من بحمداللّه به سلامت به منزل رسیدم.

منبع: مجله بشارت، عبدالحسین ترکی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( چهارشنبه 88/3/20 :: ساعت 12:42 عصر )

»» مرکبی راهوار از قبر تا بهشت!

 

شناختنامه قران

شناختنامه قرآن 57

(سوره ی مبارکه ی قمر)

 

چشم انداز کلی سوره

نام
بلند و ارجمند این سوره: «قمر» به مفهوم «ماه»، از آغازین آیه این سوره
اخذ شده که مى‏فرماید: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ
رستاخیز نزدیک گردید و ماه شکافت...

فرودگاه این سوره مبارکه در مکه مکرمه بوده است و سنگ بنای آن از 343 واژه و 1422 حرف ساخته شده است.

در اهمیت تلاوت این سوره همین بس که پیامبر رحمت گستر درباره اش فرمود:

و
مَن قراءَ سورة اقتربت الساعة فى کلّ غب بعث یوم القیامة و وجهه على صورة
القمر لیلة البدر، و من قرأها کل لیلة کان افضل، و جاء یوم القیامة و وجهه
مسفر على وجوه الخلائق.(1) 

کسى که سوره «قمر» را یک روز در میان
تلاوت کند، روز رستاخیز در حالى برانگیخته مى‏شود که چهره‏اش بسان ماه شب
چهارده مى‏درخشد. و هر کس آن را هر شب بخواند پاداشش از این هم برتر و
پرشکوه‏تر خواهد بود، و در روز رستاخیز در حالى خواهد آمد که نور و
روشنایى چهره‏اش بر دیگر چهره‏ها و صورت‏هاى خوبان مردم برترى دارد.

و نیز از حضرت صادق (ع) آورده‏اند که فرمود: و من قراء سورة «اقتربت الساعة»، اخرجه‏الله من قبره على ناقةٍ من نوق الجنة.(2)

هر کس سوره «قمر» را تلاوت کند، خدا او را در روز رستاخیز از آرامگاهش بر مرکبى از مرکب‏هاى بهشت برمى‏انگیزد.

« سوره، فقط به انذار و ترسانیدن می پردازد به جز دو آیه آخر که متقیان را به بهشت و حضور در نزد پروردگار بشارت می دهد.

کلام 
با اشاره به آیه ی شق القمر معجزه رسول خدا- صلی الله علیه وآله-  آغاز می
شود و تکذیب کفار و ساحر خواندن پیامبر- صلی الله علیه وآله-  و تبعیت از
هوا بیان می گردد.

خبرهایی از قیامت و امتهای به هلاکت رسیده ی
پیشین و حال آنها در روز قیامت در هنگام خروج از قبرها و حاضر شدنشان برای
حساب ذکر می گردد.

به داستان قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و آل
فرعون و عذاب دردناکی که در اثر تکذیب رسولان الهی نصیب آنها شده اشاره و
تذکر داده می شود که قوم رسول خدا- صلی الله علیه وآله - در نزد خدا از آن
اقوام عزیزتر نبوده و قادر نیستند معجزه کنند و پرورگار را عاجز سازند. » 3

------------------------------------ 

1- مجمع البیان، ذیل سوره مبارکه قمر

2- همان

1-  المیزان ج 19 ص56-57



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( چهارشنبه 88/3/20 :: ساعت 12:41 عصر )

»» کلاس آموزشی قرآن در عالم برزخ


 

قرآن

 

از
دیرباز تا کنون همواره میان اهل فلسفه، عرفان و کلام اسلامی، این مساله،
محل نزاع و معرکه آراء بوده است که آیا روح آدمی پس از مفارقت از جسم، در
عالم دیگر، تکامل برزخی می یابد یا خیر؟

عده ای بر این باورند
که تکامل برزخی در عالم مثال(برزخ در متون دینی)، مستلزم حرکت از قوه به
فعل است، و حرکت نیز بدون ماده امکان پذیر نیست، بنابراین در عالم برزخ که
ماده ای در کار نیست، حرکت و به تبع آن، تکامل نیز وجود نخواهد داشت.

برخی
دیگر چون ملاصدرا، موسس حکمت متعالیه، برآنند که جسم برزخی حکم ماده را
دارد و روح(نفس ناطقه انسانی)در اثر تحصیل معارف و نیز ارتزاق از خیرات و
مبرات اهل دنیا، فربه شده و مسیر تکاملی خویش را همچنان خواهد پیمود.

در
پاره ای از مجامع روایی ما، بر این دقیقه عرفانی و کشف فلسفی انگشت تاکید
نهاده شده است که به عنوان نمونه، روایت زیر آورده می شود:

 

«
حفص می‌گوید: حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به مردی فرمودند: «أتحبّ
البقاء فی الدّنیا»؛ آیا بقای در دنیا را دوست داری؟ آن شخص که از تربیت
شدگان مکتب امامت بود، عرض کرد: آری

آن حضرت پرسیدند: چرا؟

عرض کرد: برای آن که به قرائت سورة محبوب خود، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بپردازم[1].

امام کاظم ـ علیه السّلام ـ پس از لحظه‌ای سکوت فرمودند: «یا
حفص! مَن مات مِن أولیائِنا و شیعتنا و لم یُحسنِ القرآنَ عُلّمَ فی قبره
لیرفع اللهَ به مِن درجته فإنّ درجاتَ الجنة علی قدر آیات القرآن یقالُ
له: اقرأ وارقَ. فیقرأُ ثم یرقی»

اگر از شیعیان ما،
کسی قرآن را به خوبی فرا نگرفته باشد (چون به حقیقت آن ایمان دارد) در
جهان برزخ، قرآن به او تعلیم داده می‌شود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بر
درجات او بیفزاید؛ زیرا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است؛ به قاری گفته
می‌شود: بخوان و بالا برو. او نیز می‌خواند و بالا می‌رود.

در
جهان برزخ زمینه‌ای برای تکامل عملی نیست، تا انسان با انجام کاری واجب یا
مستحب به کمال برتر عملی برسد، ولی راه تکامل علمی باز است؛ نظیر آنچه در
خواب برای روح معلوم می‌شود و برای آگاهی به آنْ حرکت فراگیری از قبیل
کوششهای بدنی در زمان بیداری راه ندارد و بسیاری از علوم و معارف دین در
آن جا برای انسانها روشن و مشهود خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عدد
آیات نورانی قرآن کریم است، برای امضاء و نشانه‌گذاری درجات شیعیان، ابتدا
از تعلیم قرآن بهره‌مند خواهند شد و سپس با فرمان «اقرأ وارق» می‌خوانند و
در درجات بهشت صعود می‌کنند.

صعود در درجات بهشت پاداش قرائت در
عالم آخرت نیست؛ زیرا در عالم برزخ، تکلیف و عمل مکلفانه که جزا را به
همراه داشته باشد نیست؛ بلکه صعود بهشتیان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنیاست.

حفص
می‌گوید: «فما رأیت أحداً أشدً خوفاًَ علی نفسه من موسی بن جعفر ـ علیهما
السلام ـ و لا ارجأ النّاس منه و کانت قرائته حزناً فإذا قرء فکانه یخاطب
انساناً»[2]؛ در خوف و رجا کسی را مانند موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ
نیافتم و قرائت او با حزن آمیخته بود هنگامی که قرآن را قرائت می‌کرد گویا
با کسی سخن می‌گفت و این ویژگی تلاوت با تدبّر و تفکّر است که قاری متدبّر
خود را گاهی «مخاطِب» و گاهی «مخاطَب» خداوند می‌یابد. » [3]

---------------------------------

[1]
. در یکی از جنگهای صدر اسلام که امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از سوی
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرماندهی لشکر را برعهده
داشت، پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پس از بازگشت لشکر، از
برخی سپاهیان گزارش سفر خواست و پرسید فرماندة لشکر خود را چگونه یافتید؟
آنان از مداومت حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بر قرائت سورة توحید
در نمازها، نزد پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ گلایه کردند.
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ از امیر المؤمنین ـ علیه
السّلام ـ پرسیدند: دربارة این گزارش چه می‌گویید؟ حضرت امیر المؤمنین در
پاسخ عرض کرد: من تلاوت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را دوست دارم (بحار، ج
89، ص 348).

[2] . جامع أحادیث الشیعه، ج 15، ص 15

[3]. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( چهارشنبه 88/3/20 :: ساعت 12:40 عصر )

<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

ختم قرآن در یک ماه
ادامه
ادامه
موضوع: قرآن و مدعیان دروغگو
اعراف کجاست؟ اصحاب اعراف چه کسانی هستند؟
چند ذکر مفید!
میخواهم به دنیا بازگردم!
آماری از تعداد تکرار لغات قرآن
سادات باید قدر خویش را بدانندn
پاک کننده ترین شوینده گناه
نشانه های فرد عاقل
شیعه در جهنم نمی سوزد!
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 9
>> بازدید دیروز: 13
>> مجموع بازدیدها: 99029
» درباره من

امام زمان

» پیوندهای روزانه

رمضانیه [25]
داستان های بحار الانوار [24]
گلستان سعدی [49]
م‍وذن [37]
قرآن مشکات [129]
مکه همراه [131]
نوحه اگه منو رها کنی [41]
کتاب غرر الحکم و درر الکلم [95]
کتاب الکترونیکی توصیه های امام زمان [15]
نهج البلاغه [101]
مفاتیح الجنان (کتاب باقبات الصالحات) [99]
زیارت حضرت رقیه (س) [78]
زیارت حضرت عباس (ع) [80]
زیارت عاشورا [88]
زیارت آل یس (امام زمان عج) [86]
[آرشیو(24)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
از[2] . قرآن[2] . یک[2] . یکصد و پنجاه . کجاست؟ . آماری . قرآن کریم . قرآن کریم » . قرآن و احادیث . قرض الحسنه . کریم . گناه . لغات . موضوع از . نکته . نکته از . هزار . هزار و . و . اصحاب اعراف چه کسانی هستند؟ . اعراف . با نگاهی به . بدون محدودیت . تعداد . تکرار . دانلود نرم افزار مجانی . در قرآن . راه . رشد . سؤالی درباره ی قرآن . سخن روز . سیره پیامبر . شناسی .
» آرشیو مطالب
پاییز 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 1388
زمستان 88

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
آخرین روز دنیا
اسپایکا
مرکز آموزشی نرم افزار ها به زبان پارسی

مذهب عشق
پایگاه مقاومت بسیج شهید کلاهدوز ( باقرشهر )
فقط رئال مادرید
مذهبی
مقالات قرآنی دانشجویان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد
هر چی که بخواهی هست
سرای حقیقت
امیر
قالب های پارسی بلاگ
انتخاب
آخرین منجی
مرکز دانلود رایگان free Download فروش بهترین نرم افزار و برنامها
جواب تبیان
دانلود

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان



» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب