ُقلْ
مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ
بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًى وَبُشْرَى
لِلْمُؤْمِنِینَ
(آنها میگویند: «چون
فرشتهای که وحی را بر تو نازل میکند، جبرئیل است، و ما با جبرئیل دشمن
هستیم، به تو ایمان نمیآوریم!») بگو: «کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت
دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در
حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق میکند؛ و هدایت و بشارت است برای
مؤمنان.»
استاد جعفر سبحانی در کتاب گرانسنگ در ساحل تقریب می نویسد:
«
یکی از موانع تقریب ، ناآگاهی فرق اسلامی از عقاید همدیگر است؛ ناآگاهی که
همراه با یک رشته تهمت ها و ناروایی ها است ، مسلماً چنین ناآگاهی مایه
خصومت و دوئیت خواهد بود .
اکنون در اینجا نمونه هایی را یادآور می شویم تا پایه تأثیر این جهل بر تفرقه و دو دستگی روشن شود:
در
سال 1336 به زیارت خانه خدا مشرف شده بودم و در بازار مکه وارد مغازه ای
شدم تا چیزی به عنوان سوغات تهیه کنم، اتفاقاً صاحب آن نیز از قبل با من
آشنا بود . او در صدد بود از عقاید من آگاه شود ، از این رو پرسید : شما
شیعیان بعد از نماز با حرکت دادن دست های خود ، چه می گویید؟
گفتم : می گوییم : الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر .
او با شگفتی گفت: من شنیده ام که شما سه بار می گویید : خان الأمین!
جایی
که پایه اطلاع یک تاجر مکی ، که هر سال با هزاران شیعی سر و کار دارد ،
این باشد ، باید دید پایه اطلاعات دور افتادگان از این مکتب چگونه است ؟ !
باید دانست که جمله « خان الأمین » شعار یهودیان است که می گویند
جبرئیل امین خیانت کرد و نبوّت را که از آن آل اسحاق بود به آل اسماعیل
تفویض کرد و از این جهت جبرئیل را دشمن می شمارند و شعار خان الأمین سر می
دهند .
متأسفانه این شعار ناروا که ساخته اندیشه ناپاک یهود است ، به شیعه نسبت داده می شود . ( 1 )
* باز در همان سال یکی از مدرسان حرم شریف که به منزل او وارده شده بودم ، به دیدنم آمد و پس از مذاکراتی پرسید :
« هَلْ لِلشیعَة تَأْلیف ؟ » ؛ « آیا شیعه کتابی دارد ؟ »
گفتم
: یالَلأسف ، شخصی در امّ القرای اسلام به سر می برد ولی تا این حد از
فرهنگ شیعه ناآگاه است . در حالی که روزگاری مکه و مدینه مرکز شیعه بود (
2 ) و سالیان درازی حاکمان مکه را شرفا تشکیل می داده اند که بر مذهب شیعه
زیدی و یا امامی بودند ، ولی تبلیغات سوء آن چنان اثر نهاده که مدرس حرم
از اصالت شیعه تا این حد ناآگاه است که حتی نام کتب شیعه را نشنیده است !
مقداری با او سخن گفتم و چند کتابی که در اختیارم بود تقدیمش کردم .»
پینوشتها_______
1
ـ تفسیر رازی ، ج 1 ، تفسیر آیه { قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ
فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللهِ } بقره : 97
2 ـ
ابن حجر در مقدمه کتاب « الصواعق المحرقه » علل نگارش کتاب خود را چنین می
نویسد: «ثمّ سئلت قدیماً فی اقراءه فی رمضان سنة 950 هـ . بالمسجد الحرام
لکثرة الشیعة و الرافضة و نحوهما بمکة المشرفة أشرف بلاد الإسلام .» (
صواعق المحرقه ، ج 3 ) .
از
جمله مواردی که وهابیها به مسلمانان، علیالخصوص شیعیان ایراد میگیرند و
نسبت به آن حساس هستند، آداب روضه منوره و حرم رسول خدا(صلی الله علیه و
آله) از هنگام ورود به حرم، کیفیت ایستادن، تبرک جستن به قبر و یا
ستونها، منبر و ... میباشد.
صنعانی که از وهابیون میباشد
میگوید: طواف قبور و تبرک و دست کشیدن یا لمس اعضای دیگر به قبور پیامبر
و اهلبیت شرک است و این اعمال، مانند افعال جاهلیت برای بتها
میباشد.(1)
وهابیها در نامهای که به «شیخ الرکب المغربی» نوشتند، بیان کردهاند که:
تعظیم
قبور انبیاء و اولیاء از موارد شرک و عبادت بتها محسوب میشود.(2) برای
پاسخ به این شبهه و اتهام وارده به مسلمانان، علیالخصوص شیعیان ذکر چند
نکته لازم است:
«و من یعظم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب»؛ و هر کس شعایر الهی را بزرگ شمارد، همانا که آن از پرهیزگاری دلهاست.(3)
هیچ
دلیلی بر تحریم تعظیم قبور وجود ندارد. مگر این که برخی اعمال در آنجا
انجام شود و نیّت عبادت بر آن حمل شود مانند: سجده بر قبور، نماز خواندن
بر آنها و هر نوع احترامی که به قصد عبادت باشد نه صرفاً احترام و محبت.
بلکه آن خضوع و تعظیمی عبادت شمرده میشود
که در برابر فردی که برای او مقام الوهیت قائل است و او را خدا میداند،
شرک است. در مقاله گذشته اشاره کردیم که عبادت
چه معنایی دارد و در چه صورت، عملی عبادت محسوب میشود. در غیر این صورت
احترام و تعظیم در مقابل والدین، بزرگان و اساتید و امیران همه باید عبادت
و در نتیجه شرک محسوب شوند.
پس احترام و تعظیم در برابر کسی که خدا
او را بزرگ قرار داده، مانند انبیاء، اولیاء، علما و صالحین، عبادت نیست،
بلکه چون خداوند آنها را بزرگ شمرده ما نیز او را بزرگ میشماریم در نتیجه
این کار به نوعی تعظیم و بزرگداشت خداوند است. مانند احترام به پدر و
مادر، احترام و تعظیم به کعبه، مسجدالحرام، رکن، مقام، عرفات و نظایر
آنها، همه اینها به اعتبار انتساب به خداوند محترم هستند. و همینطور است
احترام و تعظیم پیامبران و اولیاء و صالحان، همانطور که در زمان حیاتشان
شرک نیست بلکه از نظر آیات و روایات پسندیده است و در حال ممات و پس از
مرگ هم تعظیم و تکریم ایشان دارای فضیلت است زیرا حرمت آنها با مرگشان از
بین نمیرود. مالک در مناظرهای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی
الله علیه و آله) داشت گفت:
«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.(4)
جمله فوق به بحث توسل و حیات برزخی رسول خدا دلالت دارد و وهابیها میگویند که:
ما
اعتقاد داریم که پیامبر در قبر، از حیات برزخی بالاتر از شهدا که قرآن به
آن تصریح نمود، برخوردار است، زیرا آن حضرت از شهیدان، افضل است.(5)
پس
با توجه به حقایق مربوط به حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و لزوم
احترام به آن حضرت، مکانی که در برگیرنده جسد انبیاء و اولیاست یعنی قبور
آنان نیز در خور احترام و تکریم است و این احترام و اظهار محبتها نظیر
بوسیدن و دست کشیدن به قبور و مانند آن، عبادت آنها یا عبادت سنگها نیست
و این اماکن به جهت این که مدفن انبیاء و اولیاء است شرف و حرمت پیدا
کردهاند. و در خور تکریم میباشند. همانطور که جلد قرآن از هر جنسی که
باشد، به علت مجاورت با قرآن باید محترم باشد و نباید آن را نجس نمود، چون
توهین به قرآن محسوب میشود.
آیا کسی احترام به مقام ابراهیم و تعظیم حجرالاسود و یا طواف کعبه را، عبادت سنگها، و آن اماکن میداند؟
و
در روایات اهل تسنن و تشیع و تاریخ وارد شده است که در صدر اسلام،
مسلمانان به آبی که پیامبر با آن، دست خود را میشست یا مویی که از پیامبر
ریخته میشد و یا به آب دهان آن حضرت تبرک میجستند. برای نمونه به بعضی
از این موارد اشاره میکنیم:
- در سیره حلبیه آمده است:
عروة
بن مسعود ثقفی در سال صلح حدیبیه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ایستاده بود، ناگهان دید که اصحاب ایشان به خاطر تبرک جستن به آبی که
پیامبر با آن وضو میگرفت و یا دست خود را میشست، بر هم سبقت گرفته و
نزدیک بود برای دستیابی به آن آب، یکدیگر را بکشند و همین کار را با آب
دهان حضرت انجام میدادند و نیز مویی از حضرت نمیافتاد مگر این که اصحاب
آن را میگرفتند.(6)
- بخاری در باب صفة البنی(صلیالله علیه و آله) از ابی جحیفه نقل میکند:
پیامبر
در سفری به سوی وادی بطحاء (بیابان مکه) از منزل خارج شد، هنگام نماز، وضو
گرفت و دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر بجا آورد - تا آنجا که
میگوید- آنگاه مردم، دست آن حضرت را گرفته و به صورتشان میمالیدند.
راوی میگوید: من نیز دست پیامبر را گرفته و به صورت خود میمالیدم که دست حضرت از برف خنکتر و از مشک خوشبوتر بود.
بخاری
در پایان این باب، از همین راوی نقل میکند: بلال، باقی مانده آب وضوی
رسول خدا را برای مردم آورد و آنان از آن آب تبرک نمودند.(7)
بخاری
در باب استعمال فضل وضوءالناس، از ابی جحیفه نقل میکند: همراه رسول خدا
در مسافرت بودیم، حضرت وضو گرفت و مردم از آب باقی مانده وضوی ایشان،
میگرفتند و به خود میمالیدند.(8)
مالک در مناظرهای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت گفت:
«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.
مانند این روایت را بخاری در صحیح خود، «کتاب الصلاة» نیز آورده است و گفته است که مردم خود را به وضوی حضرت، مسح میکردند.(9)
و قسطلانی گفته است که از این عبارت، جواز تبرک جستن به چیزی که جسد صالحان را لمس کرده استنباط میشود.(10)
- مسلم در کتاب الصلاة از ابی جحیفه نقل میکند:
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) را در بیابان مکه ملاقات نمودم... وقتی بلال آب
وضوی حضرت را آورد، مردم میشتافتند؛ بعضی به آب وضو میرسیدند و برخی نیز
به دیگران، رطوبت آن آب را میرساندند و قطرههایی از آن را بر آنها
میپاشیدند. و در حدیثی دیگر به همین صورت نقل میکند و میگوید: اگر کسی
به آب نمیرسید، از رطوبت آب دست رفیقش میگرفت و به خود میمالید. نووی
گوید: در این باب است، تبرک جستن به آثار صالحان و استفاده کردن باقی
مانده آب وضو و غذای او و نوشیدنیها و لباسهایشان است.(11)
-
در جریان فتح مکه، داستان تبرک به وضوی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و
سبقت گرفتن بر هم و نگاه نمودن ابوسفیان به این منظره و تعجب از آن، معروف
است، که در کتابهای تاریخی ذکر شده است.
سمهودی در آداب روضه منوره و حرم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مینویسد:
یکی
از آداب روضه منوره و حرم پیامبر اینست که نزد منبر شریف حضرت آمده و
بایستد و خدا را بخواند و او را به خاطر این که در کارش آسانی قرار داده،
حمد و سپاس گوید و بر رسول خدا درود فرستد و همه نیکیها را از خدا بخواهد
و به او پناه برد، همانطور که ابن عساکر گفته است. در ادامه آن اقشهری
میگوید: مردانی از اصحاب رسول خدا را دیدم وقتی که در مسجد (پیامبر)
بودند مانند رسول خدا قُبه جلو منبر گرفته و رو به قبله ایستادند و دعا
خواندند.
- عیاض در کتاب الشفاء از ابی قسط و عتبی مینویسد:
اصحاب
رسول خدا همواره وقتی که در مسجد (پیامبر) بودند، قبّه منبر را که به سمت
قبر بود، با دستان خود میگرفتند و رو به قبله دعا
میکردند.(12)
- ابوبکر اثرم میگوید: به ابوعبدالله (احمد بن حنبل) گفتم:
آیا
لمس و مسح کردن قبر پیامبر جایز است؟ گفت: نمیدانم. گفتم: منبر چطور؟
گفت: آری، در این باره روایتی است که آن را از ابن ابی فدیک از ابن ابی
ذئب از ابن عمر نقل میکنند که او (ابن عمر) منبر را مسح میکرد.(13) - در
فصلی از کتاب شرح الکبیر چنین آمده است که میگوید: در باره مسح
کردن منبر، روایتی وارد شده است که آن را ابراهیم بن عبدالله بن عبدالقاری
نقل کرده و در آن آمده که او، ابن عمر را دید که به جایگاه نشستن پیامبر
روی منبر، دست گذاشت، سپس دستش را بر صورت نهاد.(14)
با مطالعه این روایات که از کتب معتبر اهل تسنن استخراج شده دریافتیم که:
1-
بر خلاف نظر وهابیها، تبرک جستن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هیچ
منافاتی با توحید ندارد و اگر فقط به عنوان تبرک این اعمال انجام شود، هیچ
نوع شرکی را به همراه نخواهد آورد. و مسلم است که هیچ مسلمانی رسول
خدا(صلی الله علیه و اله) را با دیدی غیر از نگاه پیامبری نمی نگرد و اگر
این همه محترم است به جهت پیامبری ایشان است و این که مورد رضایت خدای
متعال می باشد.
2- این روایات از منابع اهل تسنن استخراج شده است و
اگر فردی از این فرقه، به این روایات عامل نباشد دچار تفریط شده است و کسی
نمی تواند شیعیان را متهم نماید که این افکار و اعتقادات مختص به شیعیان
است .
3- این مسئله واقعیتی است که باید به
آن توجه نمود که اگر تبرک به آب وضو و آبی که روی دست پیامبر ریخته میشد
و موی پیغمبر جایز نبود؛ یقینا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در زمان
حیات خود مردم را از این اعمال نهی میفرمود.
4- قهراً
تبرک به قبری که همه جسم پیامبر را در برگرفته است نیز باید جایز باشد،
چون معیار در تبرک چیزی است که به پیغمبر وابسته بوده و به بدن مطهر و
مبارک آن حضرت به نوعی چسبیده و مرتبط بوده است، مانند لباس و مو و نظایر
آن و با توجه به این که قبر در برگیرنده بدن مطهر آن حضرت است، خصوصاً با
توجه به این که خود وهابیها میگویند که پیغمبر در قبر به گونهای است که
احساس دارد... پس تبرک جستن به قبر، چه با مالیدن دست باشد و چه بوسیدن و
چه طواف در اطراف آن، اینها تبرک به بدن پیغمبر است نه عبادت آن حضرت و یا
سنگ، آجر و ... .
پینوشتها:
1- کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سیدمحسن امین، ص 341 .
2- کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سیدمحسن امین، ص341 .
3- حج/32 .
4- تببین باورهای شیعی، ج 3، ص 61 .
5- رسائل الهدیّة السّنیّه، ص 41 به نقل از کشف الارتیارب، ص 110 .
6- سیره حلبیه، ج3، ص 15 .
7- صحیح بخاری، ج4، ص229- 231.
8- صحیح نجاری، ج1، ص 58- 59 .
9- صحیح بخاری، ج1، ص 134 .
10- ارشاد الساری، ج1، ص 467 .
11- صحیح مسلم با شرح نووی، ج4، ص 218- 220 .
12- وفاء الوفا، علی بن عبدالله سمهودی، ج4، ص 1401 .
13- وفاء الوفا، ج4، ص 1403 .
14- عبدالرحمان بن قدامه، الشرح الکبیر، ج 3، ص 496 .
با استفاده از کتاب توحید و زیارت، آیة الله سیدحسن طاهری خرم آبادی
میلاد با سعادت حضرت جواد الائمه تبریک و تهنیت باد.
جرج جرداق دانشمند مسیحی و استاد ادبیات عرب در لبنان می گوید : «جاذبه های کلمات امام علی (ع ) شوری در من ایجاد کرد که 200 بار نهج البلاغه را مطالعه کردم» .
بدون تردید یکی از مهمترین گنجینه های بی نظیر که در اختیار شیعیان قرار دارد مجموعه نفیس نهج البلاغه حضرت علی است . این مجموعه آنقدر پربار است که بقول استاد مطهری روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه های نو مرتبا بر ارزش آن افزوده است .
شیخ محمد عبده درباره فصاحت کلام آن حضرت می گوید : «از کلمات علی نه فقط روح بلاغت و فصاحت و حکمت و فضیلت را حس می کنیم بلکه واقعا اعجاز را در آن کلام می بینیم . آن بزرگوار گاهی با کلمات خود، انسان را به ملکوت اعلی می برد و زمانی متوجه اوضاع عادی جهان می سازد».
کلام مولا دو ویژگی منحصر به فرد دارد : یکی فصاحت و دیگری چندجانبه بودن الفاظ و عبارات در نهج البلاغه طوری تلفیق و ترکیب یافته است که همچون خورشید در آسمان ادبیات جهان می درخشد. سخن امیرالمومنین را فوق کلام مخلوق و مادون کلام خالق تعبیر کرده اند.
این اثر جاویدان امروزه نه فقط برای شیعیان و سایر مسلمانان کتاب زندگی است بلکه برای تمام جهانیان می تواند نسخه شفا بخش باشد چرا که کلام علی واسطه فیض الهی است .
عهدنامه ماندگار مالک اشتر برای دنیای سرخورده از مکاتب و تشنه عدالت و انسانیت کافی است تا جهان را تبدیل به مدینه فاضله و بهشت برین نماید.
این گنجینه عظیم روح آدمی را صفا و جلا میدهد به انسان، آرامش و اطمینان می بخشد و موضوعات متنوع آن همگی عبرت آموز و انسان ساز است .
متاسفانه باید گفت امروزه این کتاب ارزشمند همچون قرآن بین مسلمانان غریب است و دلیل غربت آن هم وضع نامطلوب مسلمانان در جهان است . بی شک اگر امت اسلامی به نهج البلاغه حضرت علی (ع ) عمل می کردند در دنیا وضعیتی غیر از آنچه که هست میداشتند.
در کشور شیعه و عاشق حضرت علی (ع ) یعنی جمهوری اسلامی ایران نیز این کتاب تنهاست و متولیان فرهنگی اعم از حوزه های دینی و نهادهای رسمی و دولتی و صداوسیما مع الاسف از این گنجینه انسان ساز استفاده لازم را نمی برند . آخر چگونه می توان افسوس نخورد که یک شخصیت مسیحی 200 بار نهج البلاغه را بدقت مطالعه کند اما بسیاری از شیعیان و پیروان آن امام همام نه یک بار بلکه حتی یک صفحه از آنرا نخوانده و حداکثر فقط نامی از آن شنیده اند.
امروزه نهج البلاغه نه فقط در بین توده مردم بلکه در حوزه های علمیه، دانشگاهها، مدارس و دیگر مراکز آموزشی تعلیمی و تربیتی ما حضور موثری ندارد. دولتمردان کشور اگر فقط و فقط عهدنامه مالک اشتر را سرلوحه کار و برنامه خویش قرار میدادند بطور قطع می توانستند کشور را به یک کشور نمونه و قابل الگوگیری برای دیگران تبدیل کنند.
«60» وَإِذْ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبِ بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشَرَةَ عَیْنَاً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَواْ فِى الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ ترجمه: و به یاد آرید زمانى را که موسى براى قوم خویش طلب آب نمود، پس گفتیم با عصایت بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه از آن جوشید. هر یک از مردمِ (قبایل و طوایفِ مختلف)، محلّ شربِ (آب آشامیدنى) خود را شناخت. (گفتیم) از روزىهاى الهى بخورید و بیاشامید و در زمین فساد و تباهى را گسترش ندهید.
با آنکه حضرت موسى پیامبر بود و وظیفهاش رساندن پیام خداوند به بنىاسرائیل بود، امّا آبِ آشامیدنى قومش را نیز از خداوند طلب نمود. خداوند نیز دعاى موسى را مستجاب کرده و با اعجازى دیگر، به آنان آب عطا نمود. فرمان داد تا موسى همان عصایى را که به آب نیل زد و خشکى ظاهر شد، اکنون به سنگِ سخت بزند تا آب جارى شود و بنىاسرائیل بدانند که خداى موسى قادر بر هر کارى هست. بنىاسرائیل، دوازده گروه و طایفه بودند و به خواست الهى، از آن کوه دوازده چشمه جارى شد تا هر قبیله، آبِ مستقلى داشته و دچار کمبود آب نشوند. خداوند این چنین، از یکسو «مَنّ» و «سَلوى» را بر آنان نازل کرد و از یکسو آب را به قدر کافى در اختیار آنان قرار داد، تا تأمین باشند و بدنبال فساد و گناه نروند. از این آیه مىآموزیم که: 1- رهبران الهى، در فکر تأمین نیازهاى مادى مردم نیز هستند و آنرا بطور یکسان در اختیار همه قرار مىدهند. 2- آب و غذا رزقِ خداست، پس نباید مایه گناه و معصیتِ خدا شود. «61» وَإِذْ قُلْتُمْ یَمُوسَى لَنْ نَّصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجُ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَ لِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بََایَتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَ لِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ ترجمه: (اى بنىاسرائیل) به یاد آرید زمانى را که گفتید: «اى موسى ما هرگز بر یک نوع غذا صبر نمىکنیم، پس براى ما از پروردگارت بخواه، تا از آنچه زمین مىرویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند». موسى گفت: آیا مىخواهید آنچه را پستتر است، با آنچه بهتر است، تبدیل کنید. پس (حال که چنین تقاضایى دارید، بکوشید تا از این بیابان خارج شوید و) به شهرى وارد شوید که آنچه را مىخواستید (در آنجا) براى شما هست. (به سبب این بهانهجویىها) مُهر ذلت و نیازمندى بر آنان زده شد و گرفتار غضبِ خداوند گردیدند. این کیفر از آن جهت بود که آنان به آیات الهى کفر مىورزیدند و پیامبران را به ناحق مىکشتند و این (کارهاى زشت) بدان سبب بود که آنان اهل عصیان و تجاوز بودند.
خداوند در آن بیابان سوزان، آب و غذاى بنىاسرائیل را تأمین نمود، امّا قدرْناشناسى و ناسپاسى این قوم از یک سو و رفاهطلبى و تنپرورى آنان از سوى دیگر باعث شد تا غذاهاى دیگرى را از موسى تقاضا کنند. موسى در پاسخ آنها گفت: آیا شما غذاى آسمانى را که بهتر است، با خوردنىهاى زمینى که پستتر است تبدیل مىکنید؟. اگر واقعاً این نوع غذاها را مىخواهید باید با دشمنانتان بجنگید و به شهر بیتالمقدس وارد شوید تا از این خوردنىها بهرهمند گردید. شما از یک طرف، حال جنگ و جهاد را ندارید و از سوى دیگر، تمام امتیازات شهرنشینى را مىطلبید. این روحیّه شکمپرستى، شما را به ذلت و خوارى انداخته و گرفتار قهر الهى خواهید شد. شما با این تقاضاهاى نابجا، آیات و معجزات الهى را نادیده گرفته و حتى حاضر شدهاید پیامبران الهى را در راه رسیدن به مقاصد مادى و دنیوى خود به کشتن دهید. از این آیه مىآموزیم که: 1- تنپرورى و شکمپرستى، عامل سقوط انسان است. از هرگونه رفاهطلبى که به قیمت خوارشدن و ذلّت انسان تمام گردد باید دورى نمود. 2- گناه و نافرمانىِ پىدرپى، انسان را به کفر و بىایمانى مىکشاند، تا جایى که حاضر به پذیرفتن هیچگونه حقى نمىشود. «62» إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَرَى وَالصَّبِئِینَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْأَخِرِ وَعَمِلَ صَلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ترجمه: همانا کسانى که (به پیامبر اسلام) ایمان آوردهاند و همچنین یهود و نصارى و صابئان، آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، پاداش آنان نزد پروردگارشان است و بر آنان بیمى نیست و اندوهگین نمىشوند.
در همه ادیان آسمانى، میزان در پاداش الهى، ایمان و عمل صالح بوده است. ایمان به خدا و روز قیامت، و در کنار آن عمل به دستورات خداوند. و در این میزان، میان مسلمان، مسیحى، یهودى و پیروان دیگر ادیان الهى تفاوتى نیست. البته آیات بسیارى از قرآن، یهود و نصارى را به پذیرش دین اسلام دعوت مىکند و در آیه 85 سوره آل عمران مىفرماید: «هر کس دینى غیر از اسلام براى خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد.» بنابراین پیروان دیگر ادیان، هر کدام که به پیامبر و کتاب آسمانى زمانِ خودشان، ایمان آورده و اهل عمل بودهاند، به وظیفه خود عمل کرده و به پاداش الهى مىرسند، ولى با ظهور اسلام، هیچ دینى جز آن قابل قبول نیست. به پیروان حضرت موسى، یهودى و به پیروان حضرت عیسى، مسیحى مىگویند، اما «صابئین» کیانند؟ «صابئین»، پیروان یکى از پیامبران الهى، نوح یا ابراهیم یا یحیى هستند که در طول تاریخ دچار انحرافات و بدعتهایى در عقاید و اعمال دینى شده و براى ستارگان، تأثیراتى در زندگى انسان قائلند و معمولا در کنار رودخانهها زندگى مىکنند. از این آیه مىآموزیم که: 1- آرامش واقعى، تنها در سایه ایمان به خدا و قیامت است که آیندهاى روشن را بشارت مىدهد. 2- تمام ادیان آسمانى، در دو اصلِ توحید و معاد با یکدیگر مشترکند و نجات را تنها در سایه ایمان و عمل مىدانند، نه امید و آرزوهاى نابجا. «63» وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمْ الطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیْنَکُم بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ترجمه: و به یاد آرید زمانى را که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بر فراز شما بالا بردیم (و آنگاه گفتیم) آنچه را (از الواح تورات) به شما دادهایم به قوّت بگیرید و آنچه را در آن است به یاد بسپارید (و عمل نمایید)، باشد که پرهیزکار شوید.
پس از آنکه تورات به موسى داده شد، خداوند از بنىاسرائیل پیمان گرفت که به آن عمل کنند و از سستى و کوتاهى بپرهیزند، تا به تقوا و پرهیزکارى برسند. آنگاه خداوند براى آنکه بنىاسرائیل بر پیمان خود استوار بمانند، به عنوان معجزهاى دیگر، کوه طور را بالاى سر آنان قرار داد، تا هم قدرت خدا را ببینند و هم از مخالفت فرمان الهى بترسند. از این آیه مىآموزیم که: 1- باید بر حفظ اصولِ دینِ خود، جدى و مصمّم باشیم، نه آنکه احکام دینى را به شوخى و بازى بگیریم. 2- خداوند، از همه ما، بر عمل به دستوراتش پیمان گرفته است. هم از راه عقل و فطرت درونى، و هم از راه وحى و نبوت بیرونى. «64» ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِّنْ بَعْدِ ذَ لِکَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنتُمْ مِّنَ الْخَسِرِینَ ترجمه: اما شما بعد از این جریان (که کوه طور را بالاى سر خود دیدید و با خداوند میثاق بستید)، روى گردان شدید، و اگر فضل و رحمت خداوند (در آمرزش شما) نبود همانا از زیانکاران بودید.
با آنکه خداوند چنان پیمان محکمى از بنىاسرائیل گرفت، امّا این قوم سرکش، پیمان الهى را نادیده گرفته و به آن پشت کردند، ولى باز هم خداوند لطف خود را بازگرداند و آنان را به حال خود رها نساخت. «65» وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْاْ مِنْکُم فِى السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَسِئِینَ «66» فَجَعَلْنَهَا نَکَلاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ ترجمه: (اى بنىاسرائیل) قطعاً شما از سرنوشت کسانى از خودتان که در روز شنبه (از فرمان الهى) تجاوز کردند آگاهید. پس ما (به سبب این نافرمانى) به آنها گفتیم بوزینهگانى طردشده باشید. پس ما این جریان را درس عبرتى براى مردم آن زمان، و کسانى که بعد از آنان آمدند، و هم پند و اندرزى براى پرهیزکاران قرار دادیم. خداوند، کارکردن در روز شنبه را، براى بنىاسرائیل تعطیل اعلام کرده بود. امّا گروهى از آنان که در کنار دریا زندگى مىکردند، با یک نوع حیله، در روز شنبه ماهیان را صید مىکردند. آنان حوضچههایى را در کنار دریا ایجاد کرده و وقتى ماهیان وارد مىشدند، راه را براى بازگشت آنها به دریا مىبستند و سپس روز یکشنبه ماهیان را از حوضچهها صید مىکردند و بدین شکل حکم خدا را مسخ کرده و تغییر مىدادند. خداوند نیز به کیفر این نافرمانى و بازى گرفتن دستورات الهى، چهره آنان را مسخ کرده و از صورت انسان به شکل بوزینه در آورد، تا براى آنان مجازات و براى دیگران درس عبرتى باشد. البته حیوانات از رحمت خدا دور نیستند، ولى سقوط از مرحله انسانیت به حیوانیت، نشانه طرد انسان از درگاه الهى و دور شدن از رحمت خداوند است. همانگونه که رنگ سیاه عیب نیست، ولى سیاه شدن لباس سفید، نشانه آلودگى و کثیفى آن است. از این آیه مىآموزیم که: 1- در انجام احکام الهى، حیله و خدعه بکار نبریم و نخواهیم با حفظ ظواهر شرع، باطنِ احکام خدا را تغییر دهیم، زیرا مسخ چهره دین، مسخ چهره انسانیت را بدنبال دارد. 2- کیفرهاى الهى اختصاص به قیامت ندارد، بلکه خداوند بعضى گناهان را در دنیا کیفر مىدهد، تا براى مردم آن عصر و آیندگان درس عبرتى باشد. |
مرحوم
محمّد تقی مجلسی پدر دانشمند شهیر جهان اسلام محمد باقر مجلسی ـ که پدر به
«مجلسی اول» و پسر به «مجلسی دوم» معروف می باشند ـ نقل کرده است:
آنچه
این بنده ضعیف در سفر مکّه معظّمه مشاهده نمودم این بود: هر شب که خودم و
یا فرزندم 12 مرتبه ایةالکرسی میخواندیم، آن شب کلّ حاجیان آسوده خاطر
بودند. و اگر شبی خواندن ایةالکرسی فراموش میشد آن شب تا صبح حاجیان
هراسان بودند و دزدان از ایشان چیزها میربودند و از قافله، فریاد به
آسمان میرفت و چون آن وحشت را میدیدم دوازده مرتبه ایة الکرسی که خوانده
میشد، یک مرتبه همه صداها فرو مینشست، روزی که دوازده مرتبه ایة الکرسی
خوانده میشد کجاوه به کوه نمیخورد و حاجیان به سلامت بودند.
مرحوم سید نعمت اللّه جزایری از دانشمندان بزرگ و از شاگردان علاّمه مجلسی بود، در زندگینامهی خود آورده است:
در
اصفهان تدریس می کردم تا اینکه از کثرت مطالعه، چشمانم ضعیف شد، پزشکان هر
چه مداوا کردندجز زیادت درد، اثری نبخشید، با خود گفتم که داروی دردم را
خود بهتر میدانم. به برادرم گفتم: خیال زیارت امامان معصوم را دارم. او
هم گفت: من هم با تو میایم. از اصفهان به راه افتادیم و چون از کرمانشاه
گذشتیم به منطقهای به نام «هارونیه» ـ که هارون الرّشید آن را بنا کرده
بود ـ وارد شدیم، از کوه که بالا میرفتیم، باران گرفت و هوا رو به سردی
نهاد به قدری هوا سرد شد که مقدور نبود حتّی بر چارپایان بنشینیم، در این
حال من شروع به خواندن «ایةالکرسی» کردم، هرکس که در قافله بود از چارپا
فرو افتاد، ولی من بحمداللّه به سلامت به منزل رسیدم.
منبع: مجله بشارت، عبدالحسین ترکی
شناختنامه قرآن 57
(سوره ی مبارکه ی قمر)
چشم انداز کلی سوره
نام
بلند و ارجمند این سوره: «قمر» به مفهوم «ماه»، از آغازین آیه این سوره
اخذ شده که مىفرماید: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ
رستاخیز نزدیک گردید و ماه شکافت...
فرودگاه این سوره مبارکه در مکه مکرمه بوده است و سنگ بنای آن از 343 واژه و 1422 حرف ساخته شده است.
در اهمیت تلاوت این سوره همین بس که پیامبر رحمت گستر درباره اش فرمود:
و
مَن قراءَ سورة اقتربت الساعة فى کلّ غب بعث یوم القیامة و وجهه على صورة
القمر لیلة البدر، و من قرأها کل لیلة کان افضل، و جاء یوم القیامة و وجهه
مسفر على وجوه الخلائق.(1)
کسى که سوره «قمر» را یک روز در میان
تلاوت کند، روز رستاخیز در حالى برانگیخته مىشود که چهرهاش بسان ماه شب
چهارده مىدرخشد. و هر کس آن را هر شب بخواند پاداشش از این هم برتر و
پرشکوهتر خواهد بود، و در روز رستاخیز در حالى خواهد آمد که نور و
روشنایى چهرهاش بر دیگر چهرهها و صورتهاى خوبان مردم برترى دارد.
و نیز از حضرت صادق (ع) آوردهاند که فرمود: و من قراء سورة «اقتربت الساعة»، اخرجهالله من قبره على ناقةٍ من نوق الجنة.(2)
هر کس سوره «قمر» را تلاوت کند، خدا او را در روز رستاخیز از آرامگاهش بر مرکبى از مرکبهاى بهشت برمىانگیزد.
« سوره، فقط به انذار و ترسانیدن می پردازد به جز دو آیه آخر که متقیان را به بهشت و حضور در نزد پروردگار بشارت می دهد.
کلام
با اشاره به آیه ی شق القمر معجزه رسول خدا- صلی الله علیه وآله- آغاز می
شود و تکذیب کفار و ساحر خواندن پیامبر- صلی الله علیه وآله- و تبعیت از
هوا بیان می گردد.
خبرهایی از قیامت و امتهای به هلاکت رسیده ی
پیشین و حال آنها در روز قیامت در هنگام خروج از قبرها و حاضر شدنشان برای
حساب ذکر می گردد.
به داستان قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و آل
فرعون و عذاب دردناکی که در اثر تکذیب رسولان الهی نصیب آنها شده اشاره و
تذکر داده می شود که قوم رسول خدا- صلی الله علیه وآله - در نزد خدا از آن
اقوام عزیزتر نبوده و قادر نیستند معجزه کنند و پرورگار را عاجز سازند. » 3
------------------------------------
1- مجمع البیان، ذیل سوره مبارکه قمر
2- همان
1- المیزان ج 19 ص56-57
از
دیرباز تا کنون همواره میان اهل فلسفه، عرفان و کلام اسلامی، این مساله،
محل نزاع و معرکه آراء بوده است که آیا روح آدمی پس از مفارقت از جسم، در
عالم دیگر، تکامل برزخی می یابد یا خیر؟
عده ای بر این باورند
که تکامل برزخی در عالم مثال(برزخ در متون دینی)، مستلزم حرکت از قوه به
فعل است، و حرکت نیز بدون ماده امکان پذیر نیست، بنابراین در عالم برزخ که
ماده ای در کار نیست، حرکت و به تبع آن، تکامل نیز وجود نخواهد داشت.
برخی
دیگر چون ملاصدرا، موسس حکمت متعالیه، برآنند که جسم برزخی حکم ماده را
دارد و روح(نفس ناطقه انسانی)در اثر تحصیل معارف و نیز ارتزاق از خیرات و
مبرات اهل دنیا، فربه شده و مسیر تکاملی خویش را همچنان خواهد پیمود.
در
پاره ای از مجامع روایی ما، بر این دقیقه عرفانی و کشف فلسفی انگشت تاکید
نهاده شده است که به عنوان نمونه، روایت زیر آورده می شود:
«
حفص میگوید: حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به مردی فرمودند: «أتحبّ
البقاء فی الدّنیا»؛ آیا بقای در دنیا را دوست داری؟ آن شخص که از تربیت
شدگان مکتب امامت بود، عرض کرد: آری
آن حضرت پرسیدند: چرا؟
عرض کرد: برای آن که به قرائت سورة محبوب خود، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بپردازم[1].
امام کاظم ـ علیه السّلام ـ پس از لحظهای سکوت فرمودند: «یا
حفص! مَن مات مِن أولیائِنا و شیعتنا و لم یُحسنِ القرآنَ عُلّمَ فی قبره
لیرفع اللهَ به مِن درجته فإنّ درجاتَ الجنة علی قدر آیات القرآن یقالُ
له: اقرأ وارقَ. فیقرأُ ثم یرقی»
اگر از شیعیان ما،
کسی قرآن را به خوبی فرا نگرفته باشد (چون به حقیقت آن ایمان دارد) در
جهان برزخ، قرآن به او تعلیم داده میشود تا خدای سبحان با معرفت قرآن بر
درجات او بیفزاید؛ زیرا درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است؛ به قاری گفته
میشود: بخوان و بالا برو. او نیز میخواند و بالا میرود.
در
جهان برزخ زمینهای برای تکامل عملی نیست، تا انسان با انجام کاری واجب یا
مستحب به کمال برتر عملی برسد، ولی راه تکامل علمی باز است؛ نظیر آنچه در
خواب برای روح معلوم میشود و برای آگاهی به آنْ حرکت فراگیری از قبیل
کوششهای بدنی در زمان بیداری راه ندارد و بسیاری از علوم و معارف دین در
آن جا برای انسانها روشن و مشهود خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عدد
آیات نورانی قرآن کریم است، برای امضاء و نشانهگذاری درجات شیعیان، ابتدا
از تعلیم قرآن بهرهمند خواهند شد و سپس با فرمان «اقرأ وارق» میخوانند و
در درجات بهشت صعود میکنند.
صعود در درجات بهشت پاداش قرائت در
عالم آخرت نیست؛ زیرا در عالم برزخ، تکلیف و عمل مکلفانه که جزا را به
همراه داشته باشد نیست؛ بلکه صعود بهشتیان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنیاست.
حفص
میگوید: «فما رأیت أحداً أشدً خوفاًَ علی نفسه من موسی بن جعفر ـ علیهما
السلام ـ و لا ارجأ النّاس منه و کانت قرائته حزناً فإذا قرء فکانه یخاطب
انساناً»[2]؛ در خوف و رجا کسی را مانند موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ
نیافتم و قرائت او با حزن آمیخته بود هنگامی که قرآن را قرائت میکرد گویا
با کسی سخن میگفت و این ویژگی تلاوت با تدبّر و تفکّر است که قاری متدبّر
خود را گاهی «مخاطِب» و گاهی «مخاطَب» خداوند مییابد. » [3]
---------------------------------
[1]
. در یکی از جنگهای صدر اسلام که امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ از سوی
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ فرماندهی لشکر را برعهده
داشت، پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ پس از بازگشت لشکر، از
برخی سپاهیان گزارش سفر خواست و پرسید فرماندة لشکر خود را چگونه یافتید؟
آنان از مداومت حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بر قرائت سورة توحید
در نمازها، نزد پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ گلایه کردند.
رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ از امیر المؤمنین ـ علیه
السّلام ـ پرسیدند: دربارة این گزارش چه میگویید؟ حضرت امیر المؤمنین در
پاسخ عرض کرد: من تلاوت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را دوست دارم (بحار، ج
89، ص 348).
[2] . جامع أحادیث الشیعه، ج 15، ص 15
[3]. تفسیر تسنیم، آیت الله جوادی آملی