با سلام
دوستان گرامی آیا شما می دانستید باخواندن 4 صفحه از قرآن های با خط عثمان طه بعد از هر یک نماز های یومیه می توانید قرآن را در یک ماه ختم کنید.
4صفحه بعد از نمازصبح
4صفحه بعد از نماز ظهر
4صفحه بعد از نمازعصر
4صفحه بعد از نمازمغرب
4صفحه بعد از نماز عشا
شما در این روش روزانه تقریبا یک جز قرآن می خوانید
در ماه های 30 روز باید 4 صفحه دیگر بخوانید
6- کوبیدن باطل با سخنان حق
قرآن میگوید: با باطل برخورد انقلابی کنید. حالا ولش کن، یک چیزی گفت که گفت! این حرفها نیست. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ»(انبیاء/18) موضوع بحث چیست؟ برخورد داغ و انقلابی با دین فروشان و مدعیان دروغ! «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ» قذف یعنی پرتاب کن. حق را پرتاب کن، «عَلَى الْباطِلِ» یعنی حق را چنان بردار و در سر باطل بزن، «فَیَدْمَغُهُ» همان که در فارسی میگوییم دَمَغ شد. یعنی چنان پتک حق را بر سر باطل بکوب، که باطل دمغ شود. برخورد با دین فروشان! مگر میشود هرکسی بگوید: من با امام زمان رابطه دارم؟ ما مشکلمان این است که هرچه میخواهیم قبول کنیم باید با قرآن تطبیق کنیم. حتی امام صادق فرمود: حرفهای مرا نپذیرید، اگر دیدید که ضد قرآن است.
از این معلوم میشود علم به تنهایی نجات نمیدهد. فکر نکن اگر باسواد شویم، بیمه هستیم. بلعم بعورا دانشمند درجه یک بود اما با ریال و دلار خودش را فروخت. علم آدم را نجات نمیدهد. شما الآن جرأت داری این کلمه را بگویی؟ گچ را من به تو میدهم بیا پای تخته بنویس. بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم، هر کشوری با سوادتر هستند، آمار جنایتش کمتر است. هیچکس نمیتواند این را بنویسد. هیچ استاد دانشگاهی نمیتواند این را بنویسد. علم کافی نیست. ایمان هم کافی نیست. لذا در کنار «آمَنُوا» میگوید: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (بقره/25)«آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» ایمان و عمل! علم و عمل!
آیهی دیگر سورهی انفال آیهی 31 است. «وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا» آیات الهی را که برای آنها تلاوت میکنیم، میگویند: «سَمِعْنا» شنیدیم. «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» ما هم بخواهیم مثل آن میبافیم. «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ» اینها اسطوره و افسانههای پیشینیان هستند. شخصی به نام نضر بن حارث بود. یک سفر به ایران آمد و قصهی رستم و اسفندیار را شنید، رفت و برگشت، گفت: من هم اگر بخواهم همینطور که پیغمبر قصهی عاد و ثمود را میگوید، من هم قصهی رستم و اسفندیار را برای شما میگویم. اینکه انسان احساس کند این هم مثل او شده است.
7- کتمان و تحریف، ظلم فرهنگی به جامعه
آخرین آیه، آیهای است که برای مسائل اقتصادی است. میگوید: اگر کسی در مسألهی اقتصادی خیانت کند، وای بر او! « وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/1) مط فف یعنی کم فروش! وای بر کسی که کم فروشی کند. یعنی کم فروشی یک ظلم اقتصادی است. خدا یکبار ویل گفته است. این ظلم اقتصادی است.
ظلم اجتماعی هم خدا یکبار گفته است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1) وای بر کسی که به مردم نیش میزند. چون کسی به مردم نیش میزند، آبروی مردم در جامعه میریزد. ولی برای ظلم فرهنگی یکبار «ویل» نگفته است. گفته: «ویلٌ، ویلٌ، ویلٌ» در یک آیه سه بار گفته: وای بر کسی که ظلم فرهنگی میکند. آیهاش هم سورهی بقره آیه 79 است. «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»، «ویلٌ» وای به کسانی که مینویسند، بعد میگویند: این نوشته برای خداست. «لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً» برای یک لقمه نان، دوباره گفتند: «فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ» وای بر این قلمها! بعد گفته: «وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ» وای بر این درآمدها! در یک آیه سوره بقره برای کسانی که حقهبازی میکنند، یک چیزی مینویسند، میگویند: سیاست اسلامی، اقتصاد اسلامی، اخلاق اسلامی، ایدئولوژی اسلامی، جهان بینی اسلامی، کسانی که حرف بیمبنا میزنند، به ما گفتند: دینتان را از اعلم بگیرید. نه از هرکسی که ممکن است حرف آبکی بزند.
در آستانه ماه رمضان هستید. من از همه مردم تقاضا میکنم با کمال احترام و ادب از منبریها بخواهید که آن دقایقی که روی منبر هستند از قرآن بگویند. من نیم ساعت منبر هستم، قرآن را باز کنم دو آیه بخوانم، بگویم: مردم خالق شما این را گفته است. با مطالعه، یک ربع تفسیر بگویید، یک ربع را تقسیم کنید. شعر، خواب، قصه، تاریخ، تحلیل سیاسی، روضه، هرچه میخواهید بخوانید در این یک ربع است. این درست نیست که ما سهم قرآن را نمیدهیم، چهل دقیقه پای منبر مینشینیم، بعد میبینیم چهل دقیقه هفت دقیقهاش قرآن و حدیث بود. باقیاش سخنرانی بود. باقیاش شعر بود. خواب بود، تاریخ بود. باید سهم قرآن را داد. شب قدر جلو است. در ماه رمضان دعای الغوث چقدر است؟ یک ساعت و نیم است. دعا باید باشد، مداحی نیم ساعت است. قرآن سر گرفتن نیم ساعت است. آن هم باشد. منبر نیم ساعت، یک ساعت، آن هم باشد. قرآن چقدر سهم دارد؟ یعنی مگر شب قدر شب نزول قرآن نیست؟ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/1) قرآن شب قدر نازل شد، خوب شب قدر باید بخشی از سخنرانیها دربارهی قرآن باشد. قرآن را برای مردم باز کنیم، بگوییم: مردم قرآن این را میگوید. قرآن این را میگوید. خیلی هم روان است. نه احتمالات را بگوییم، نه احوال را بگوییم، نه لفت بدهیم. خیلی روان یک تفسیر بگوییم.
انشاءالله جلسه دوم شیوهی اینکه چطور میتوانیم در یک ربع، دو صفحه قرآن را فشرده با سی درس برای مردم بگوییم را خواهم گفت. هفته آینده که در آستانه ماه رمضان است یک چنین بحثی را میگویم.
خدایا همه ما را از مدعیان دروغگو حفظ بفرما. مدعیان دروغگو هم اگر قابل هستند هدایت کن. اگر قابل نیستند شرشان را از سر مردم کم کن. این را من در مسجد جمکران گفتم. چون مدعی دروغگو برای امام زمان و رابط امام زمان زیاد است.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
4- بدعاقبتی بلعم باعورا
آیهی دیگر سورهی اعراف آیه 175 است. «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا» پیغمبر برای مردم بگو. یک کسی بود که «آتَیْناهُ آیاتِنا» ما آیاتمان را به او دادیم. آیات الهی نزد او بود. آیت الله بود. یعنی آیات الهی نزد او بود. بلعم بعورا دانشمند بود. اسم اعظم بلد بود. دعایش مستجاب میشد. از مبلغین دین حضرت موسی بود، ولی بعدش علیه حضرت موسی قیام کرد. اول مرید بود، بعد مخالف شد. چرا بلعم نگفته است؟ «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ بلعم» امام فرمود: مخصوصاً بلعم را نگفته که فکر نکنید برای یک فرد خاصی است. هرکسی که «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» انسلخ به معنی کندن است. سلّاخ که میگویند، چون سلّاخ پوست را از گوشت جدا میکند. میگوید: «آتَیْناهُ آیاتِنا»ما اول یک اسم اعظم به او دادیم، دعایش مستجاب شد، از علما بود. یاران موسی بود. اول در بورس بود. خیلی هم دانه درشت بود. اما «فَانْسَلَخَ مِنْها»خودش به بخت خودش پا زد. دست از آیات الهی کشید، جذب فرعون شد. امام باقر فرمود: اسم ایشان را نبردند، تا هرکس که اینطور باشد، شامل او هم شود. اختصاص به زمان و شخص خاصی ندارد. اینکه میگوید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ»یعنی تلاوت کن، ای پیغمبر برای مردم این آیات را تلاوت کن. بخوان که شخصی در تاریخی بوده که عالم بوده، دعایش مستجاب شده، اسم اعظم بلد بوده ولی بد عاقبت شد. این از آیات بد عاقبتی است. در قرآن حدود 50 آیه داریم که راجع به بدعاقبتی است. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/137) مؤمن بود، کافر شد. «آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» اسم اعظم بلد بود، بد عاقبت شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْل» (بقره/51) خداپرست بود، گوساله پرست شد. «ثُمَّ تَوَلَّیْتُم» (بقره/64) در راه بود، بعد کج شد.
اینجا مسجد جمکران است. منسوب به امام زمان است. یک دعا میکنم، آنهایی که پای تلویزیون هستند، آمین بگویند. خدایا به آبروی همه آبرومندان درگاهت عاقبت همه ما را ختم بخیر بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ» یعنی رهبر باید مردم را نسبت به خطرهای آینده که پیشبینی میکند، هشدار بدهد. گاهی طاغوتها، ممکن است علما را گول بزنند. چطور شد بد عاقبت شد؟ یک چکی، پولی، حوالهای، یک وعدهای، در غرب هم همینطور است. متخصص است ولی تخصصاش را به جنایتکاری میفروشد. این هم یک مسأله است.
5- تکذیب مدعیان ارتباط با امام زمان علیهالسلام
موضوع چیست؟ قرآن با آدمهایی که دین ساز هستند، دین تراش و دین فروش هستند، و مردم را اغفال میکنند، میگویند: من دیشب خدمت امام زمان بودم. بعد از انقلاب بارها افرادی را گرفتند و زندان کردند که سید در آنها بوده، آخوند در آنها بوده، زن در آنها بوده، مرد در آنها بوده، همینطور ادعا میکنند که من با امام زمان رابطه دارم. یکی از آنها میگفت که مریدانش نزد او رفتند و گفتند: نظر آقا چیست؟ ایشان از بس حقهباز بود، یک خرده گردنش را چنین کرد... اجازه بدهید من با امام زمان تماس بگیرم! آقا چه فرمودند؟ فکر میکند امام زمان استکان نلبکی است که دست کند و بردارد. اینها امام زمان را نمیشناختند. هرکس ادعا کند که من رابطه با امام زمان دارم به او دروغگو بگویید. هستند افرادی که رابطه دارند. آنهایی که رابطه دارند، نمیگویند. آنهایی که میگوید، معلوم میشود رابطه ندارد. آنهایی که رابطه دارند مثل اسکناس هستند، سر و صدا ندارند. اینها که پول خرد هستند، جرق جرق میکنند. اسکناس صدا ندارد. پول خرد سر و صدا میکند. بعضیها هم دیگر از بس که ساده هستند، این سادگیشان را لو میدهند. مثلاً همه چادر مشکی هستند، یک نفر چادر سبز سرش میکند و در مسجد میآید. همه که نشستند، این بلند میشود میایستد. همه دارند نماز میخوانند، این وقتی نماز میخواند گردنش را کج میکند. اینها خودشان هم لو میدهند، بعضیهایشان خل هستند. یعنی اینقدر عقل ندارند که لااقل مثل باقی افراد باشد. اصلاً دست به کارهای خل بازی میزند.
من یکوقت یکی از این خلها را در تلویزیون دیدم، آمده بود صحبت میکرد. به صدا و سیما گفتم: آقا این خل است. چه کسی او را آورده است؟ البته در تلویزیون خلیاش را نشان نداده بود. بعد نشان داد. من این را یکبار دیگر هم گفتم. چند موبایل خریده بود و بین مردم پخش کرده بود. اینکه میگویم تکراری است ولی خیلیها نشنیدند. موبایلهایش را به خصوص بین زنها تقسیم کرده بود. میگفت: استخاره تلفنی کن. دختر من برای اینکه امتحانش کند گفت: آقا یک استخاره کن. گفت: لای قرآن را باز کن. گفت: آیهی اول سطر اول دست راست را بخوان. گفت: حالا سمت چپ برو و آیه آخر را بخوان. صفحه راست آیه اول، صفحه چپ آیه آخر را بخوان. گفت: شما ازدواجت عقب میافتد. ناراحت نباش! بعد هم که ازدواج کنی، چند سالی بچهدار نمیشوی. در حالی که دختر من هم عروس دارد و هم داماد دارد. 24 سال پیش ازدواج کرده است. بچههایش از دانشگاه فارغ التحصیل شدند، بچههایش هم ازدواج کردند. من این را کربلا دیدم. دیدم یک عده مرد مرید او شدند. دیگر مرد و زن فرق ندارد، همه گول میخورند. به او گفتم: آقا تو برای نان این کار را میکنی؟ قرآن میگوید: همه این حقهبازیها برای این نان است. «ثَمَناً قَلیلا»(بقره/41) گفتم: خدا به سگهای ولگرد روزی نمیدهد؟ خداوند به سوسکهای سوراخها روزی نمیدهد؟ آنوقت تو میخواهی یک لقمه نان بخوری، باید بگویی: من با چه و چه رابطه دارم. گفت: آقای قرائتی خدا میداند افراد زیادی را در فرانسه و بلژیک مسلمان کردم. گفتم: خوب، آن دینی که از راه باطل مسلمان شود، اصلاً این دین نباشد بهتر است. ما حق نداریم که با الاغ دزدی مکه برویم. یک ماشین را غصب کنیم، ماشین و هواپیما دزدی باشد، بعد بگوییم: ای بابا، مکه رفتم. باسمه تعالی مکهات هم غلط است.
شما اگر یک خودکار و خودنویس دزدی، آیهی قرآن را بنویسی، هرچه آیه بنویسی گناهت بیشتر میشود. چون هر مقداری از این خودنویس جوهر بیرون میآید بر گناه تو اضافه میشود. مگر میشود آدم بگوید: چون من قرآن مینویسم کارم درست است. خودکار این بانک را بانک دیگر ببری، جرم است. مهر این مسجد را مسجد دیگری ببری، نمازت گیر دارد. شکری که برای تاسوعا است، روز عاشورا شربت بدهی، حرام است. این وقف تاسوعا است، مرتب بگو: امام حسین مهمتر از ابالفضل است، بله! عاشورا مهمتر از تاسوعا است و امام حسین هم از ابالفضل مهمتر است. اما این وقف تاسوعا است، شما حق نداری.
علی ای حال به این بنده خدا همد دکتر میکفتند. حالا نمیدانم دکتر هست یا نه؟ حالا شما بگو پروفسور باشد. امام صادق(ع) فرمود: حتی حرفهای مرا با قرآن متر کنید. اگر امام صادق هم یک چیزی گفت که ضد قرآن بود به دیوار بزن. من یک چیزی برای شما بگویم که همه ما چطور گول خوردیم؟ خیلی از ما گول خوردیم.
پیغمبر اسلام روزهای آخر عمرش به مردم گفت: ای مردم! من چند روز دیگر از دنیا میروم. هرکس طلب دارد، بلند شود طلبش را از من بگیرد که این دِینم را بدهم و به قیامت نخورد. یک نفر بلند شد، گفت: یا رسول الله! یک روز ... باقیاش را شما بگویید... یک روز چوب شما به خطا به من خورد. حضرت فرمود: برو خانه چوب را بیاور تا من قصاص کنم. برادرها و خواهرها! حضرت عباسی هرکس این حدیث را شنیده است، دست پیدا کند. اکثر شما شنیدهاید. حالا اگر بعضی هم بگویند: روی منبر هم گفتید. دیگر این بدتر است. این حدیث از دروغهاست. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه قرآن میگوید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) یعنی خداوند برای مردم حجت که میفرستد نباید جای شک در این حجت باشد. اگر پیغمبر دستش خطا کند آدم شک میکند. پیغمبر دستش خطا کرد! من از کجا بفهمم زبانش خطا نکرده است؟ من از کجا بفهمم فکرش خطا نکرده است؟ اگر یک لاستیک ماشین پنچر شد، مسافر دیگر شک میکند. می گوید: لاستیک دومش پنچر نشود. خدا گفته: من حجت که میفرستم یک حجتی میفرستم که یک هزارم در این شک نباشد. اگر دستش خطا میکند یک جوان میگوید: عجب! دستش خطا کرد من از کجا بفهمم فکرش خطا کرده یا نه؟ پیغمبر عضو عضوش معصوم است. چشم پیغمبر معصوم است. «ما زاغَ الْبَصَر» (نجم/17) زبان پیغمبر معصوم است. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) قلب پیغمبر معصوم است. «ما کَذَبَ الْفُؤادُ»(نجم/11) همه اعضا پیغمبر معصوم است. مگر میشود دستش خطا کند. شما اگر یک شیر از یک لبنیاتی خریدی، بعد دیدی این شیر هنگام جوشیدن فتیله، فتیله میشود، فاسد است. شما هر روز که میروی شیر بخری، میگویی: آقا، ببخشید سالم است. شک پیدا میکنید.حدیث با عصمت و عقاید ما نمیسازد. از نظر فقهی هم این گیر دارد.
در دنیا فقه میگویند: کاری که عمدی باشد، قصاص دارد. اگر دست خطا کند، کار خطایی قصاص ندارد. قصاص برای کاری است که با عنایت باشد. اگر کسی دستش خطا کند که خطا قصاص ندارد. هم گیر فقهی دارد، هم گیر اعتقادی دارد. خواهرها و برادرها! ما یک مشکل بیشتر نداریم و آن این است که به قرآن مراجعه نمیکنیم. هرچه میخواهیم بگوییم، بنویسیم به هر عقیدهای باید به عقل و وحی تکیه کنیم. اگر عقلی و وحیای نبود، حالا وحی که میگویم چه حرف خدا، چه اولیای خدا، منتهی روایات معتبر.
یک حدیث داریم معروف است، میگوید: اگر یک چیزی از ما شنیدید که دیدید صد در صد ضد قرآن است، «اضْرِبُوه» یعنی بزن. «اضربوه علی الجدار» بزن یعنی برخورد انقلابی کن. وگرنه میگفت: «فَاتْرُکُوه» اگر حدیثی ضد قرآن بود، میگفت: رهایش کنید. اسلام نمیگوید: رها کن، میگوید: بزن. یعنی برخورد انقلابی کن. بعد هم نگوید: «فاضربوه علی الارض» نمیگوید: به زمین بزن. چون زمین ممکن است شل باشد، شن باشد، خیس باشد، دیوار باید سفت باشد، چون اگر دیوار شل باشد، پایین میافتد. دیوار سفت است. میگوید: بزن، این را هم به دیوار بزن.
تاریخ پخش: 29/03/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی امروز برای برخورد قرآن با مدعیان دروغگو داریم. آدمهایی هستند که میآیند میگویند: ما با امام زمان ملاقات داریم، به من الهام شده است، به من وحی شده است، نوری در قلب من چنین گفته است، از این حقهبازها! قرآن با این مدعیان دروغگو چه میکند. چون هر چیزی حق بود، باطلش هم پیدا میشود. وقتی پول ارزش داشت، پول قلابی هم پیدا میشود. هرچیزی که حقیقت بود، کنارش یک طلای بدلی هم درست میشود. موضوع بحث این است.
بسم الله الرحمن الرحیم، برخورد قرآن با مدعیان درغگو! سورهی انعام آیه 93، میگوید: افرادی هستند، میگویند: «أُوحِیَ إِلَی وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه»، افرادی هستند میگویند: به من وحی میشود. در حالی که دروغ میگویند «وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْء». هیچ چیزی به او وحی نمیشود. یا میگوید: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه» (انعام/93) من نازل میکنم، «مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه» همانطور که خدا وحی میکند، من هم میتوانم قرآن را نازل کنم. خدا به اینها چه میگوید. سورهی انعام آیه 93 میگوید: «إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْت» اینها ستمگرانی هستند که در لحظه جان دادن، «وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِم» فرشتهها بالای سرشان میآیند، میگویند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم ُالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» اول اسم ظالم روی اینها گذاشته است. دوم گفته اینها بسیار بد جان میدهند. سوم میگوید: عذاب اینها عذاب هون است، یعنی عذاب خوار کننده است.
1- خواری و رسوایی، در انتظار مدعیان دروغگو
گاهی وقتها عذاب شدید است. مثل اینکه مثلاً جایی را بمباران میکنند. یکوقت عذاب شدید نیست، درد دارد. مثل کسی که یک سنجاق در بدن آدم فرو میکند. تق و توق و سر و صدا ندارد، اما این سنجاق در استخوان فرو میرود و درد میآید. بعضی وقتها نه بمب میاندازد، نه سنجاق فرو میکند. تف میاندازد. تف نه سر و صدا دارد، نه درد دارد ولی به آدم اهانت میشود. «عَذابَ الْهُون» یعنی یک عذاب اهانت کنندهای به اینهایی که دکان دین باز میکنند، و میگویند: «أُوحِیَ إِلَی» به من وحی شده است، «وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْء» در حالی که دروغ دروغ دروغ است.
در شأن نزول امده: شخصی به نام عبدالله بن سعد که نویسنده وحی بوده است، خیانتی کرد، حضرت او را طرد کرد، او گفت: من هم میتوانم مثل آیات قرآن بیاورم. بعضی از افراد هستند که اول مرید هستند، بعد جابهجا که شدند، ضد انقلاب میشوند. قبلاً انقلابی بود، یک پستی داشت. از او گرفتند، این سابقه دارد. بازوی پیغمبر بود، از اصحاب پیغمبر بود، کاتب وحی بود، پیغمبر به خاطر یک خلاف جابهجایش کرد. چون او را طرد کرد، او هم مردم را دور خودش جمع کرد، گفت: من هم میتوانم مثل قرآن بیاورم. مثلاً در هیأت حسینی است، با رئیس هیأت دعوایشان میشود، میرود انصار الحسین درست میکند. با یک گروهی کار میکنند اختلاف نظر پیدا میکنند، خودش برای خودش یک مؤسسه مستقل درست میکند. از این آقا و مسجد و هیأت امنا ناراحت میشود، بیرون مسجد میرود و یک تشکیلاتی راه میاندازد.
2- برخورد قاطع حضرت موسی با سامری
امام باقر (ع) فرمود: کسی که ادعای امامت کند، از مصادیق این آیه است. یادتان هست کدام سوره بود؟ سوره انعام! قرآن در آیهی دیگری میگوید: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ» (طه/88) سامری یک مجسمه ساز هنرمندی بود، زر و زیور و طلا از مردم گرفت، با این طلاها و زر و زیورها یک گوساله درست کرد، این گوساله طوری بود که باد که وارد معدهاش میشد، مثل زمین ورزش که سوت میکشند، وقتی هوا در این سوت میرود، صدا میکند. ما قبلاً بچه که بودیم این سوتها گلی بود. الآن فلزی است. با طلاها یک گوسالهای درست کرد که وقتی هوا وارد آن میشد، صدا میکرد. «عِجْلاً جَسَداً» یک لاشهی گوساله بود، «لَهُ خُوارٌ» بعد گفت: «هذا إِلهُکُمْ» خدای شما این است. نه خدای شما، «وَ إِلهُ مُوسى» خود موسی هم همین را میپرستد. چون میگویند: اگر خواستید مردم را منحرف کنید، اول سران را ضایع کنید، مثلاً میگویند: این غذا را بخور، میگوید: نمیخورم. میگوید: بابا فلانی هم از این غذا میخورد. که راه را برای دیگران باز کند. «هذا إِلهُکُمْ» خدای شما همین گوساله است. بعد میگوید: «وَ إِلهُ مُوسى» نه، بدتر! چطور شد مردم سراغ گوساله رفتند؟ قرآن چه برخوردی کرد؟ اولاً اینکه چند برخورد کرد. خواست این مجسمهساز را بکشد، مجسمه سازی هنر است. ولی این هنر اگر در راه حق باشد، خوب است. اگر در راه باطل باشد، هنرش منفی است. خواست او را بکشد، به او وحی شد این چون ادم سخاوتمندی است، از قتل او صرف نظر کن. یک بیماری گرفت که میگفت: «لا مِساس» (طه/97) یعنی کسی با من تماس نگیرد. حالا بد بو شد، کج و کور شد، بیماری واگیر گرفت، شعارش «َلا مِساس» بود. «لا مِساس» یعنی کسی با من تماس نگیرد. یعنی از بشر فرار میکرد. این یک برخورد بود. بعد هم فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّه» من این گوسالهی تو را آتش میزنم. حیف نیست آدم طلا را آتش بزند.گفت: خاکسترش را هم بر باد میریزم. حیف نیست این همه طلا آتش بگیرد. حفظ فکر مردم از حفظ طلای مردم مهمتر است. درست است این گوساله طلایی بود، ولی حضرت موسی فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّهُ» من این گوساله را آتش میزنم. «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» آتش میزنم خاکسترش را هم به دریا میریزم. این برخورد با...
تازه تهدید هم کرد. فرمود: «لَکَ مَوْعِدا» (طه/97) این که تو بیماری پیدا میکنی که به همه میگویی: دست نزن و دور من نیا، این بیماری همراه با «فَاذْهَب» برو گمشو، «لا مِساس»، «لَکَ مَوْعِداً»، «لَنُحَرِّقَنَّه» چهار برخورد کرد. حضرت موسی 1- سامری را طرد کرد، 2- «لا مِساس» 3- قهر خدا در قیامت 4- آتش زدن گوساله و به دریا ریختن خاکسترش.
3- غیرت دینی در برابر ادعاهای ناروا
غیرت دینی به ما میگوید: اگر دیدید یک کسی مدعی دروغ هست، با این برخورد کنید. نگویید: چه کار دارید؟ بگذارید چهار نفر هم مرید این باشند. غیرت دینی لازم است. غیرت دینی در بعضی کمرنگ شده است. میگوید: حالا به ما چه ربطی دارد؟ من و او را در یک قبر نمیگذارند. حضرت امیر گاهی به خاطر غیرت دینیاش به خودش میزد. «فضرب علی خده» در گوش خودش زد. به حضرت امیر گفتند: یک زنی هست مسلمان هم نیست، اما طلاهایش را گرفتند. فرمود: اگر انسان از غصه دق کند، عیب ندارد. ولو زن یهودی است ولی در کشور اسلامی یک مسیحی و یک یهودی باید بتواند راحت زندگی کند. حقوق زندگی کاری به دین ندارد.
یکبار حضرت ابراهیم گفت: خدایا به مؤمنین بده بخورند. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَن» (بقره/126) هرکس ایمان دارد بخورد. فرمود: نه، من به کفار هم رزق میدهم. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» من اگر کافر شود به او میدهم بخورد. حساب قیامت جداست، حساب دنیا هم جداست.
مردمان سه دستهاند آنها که م?منان راستین هستند و در پرتو ایمانشان وارد بهشت میشوند و معاندان و دشمنان لجوج هم که وارد دوزخ میشوند و اما کسانی که خوبی و بدی را به هم آمیختهاند در مسیر اعراف میمانند، و رهبران و پیشوایان حق نیز در این مکان به یاریشان آمده و درکنارشان میمانند تا از این مرحله نجاتشان دهند و درصف م?منان حقیقی و در بهشت آنها را جای دهند.
اعراف منطقه ای است حد فاصل میان بهشت و دوزخ در سوره مبارکه اعراف میفرماید: «و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلّاً بسیماهم» بین دو گروه جهنمی و بهشتی حجاب، و حائلی قرار دارد و این حجاب سرزمین مرتفعی است که میان بهشت و دوزخ فاصله انداخته است و در واقع مکان خاصی است میان دو قطب سعادت و شقاوت. یعنی بهشت و دوزخ و همانگونه که از آیات قرآن بر میآید این مکان، مشرف بر بهشت و دوزخ است و افرادی که در آن قرار دارند ناظر بر اعمال و حال بهشتیان و دوزخیان هستند.
در آیات شریفه «و علّی الاعراف رجال یعرفون کلاً بسیماهم و نادوا اصحاب الجنه ان سلام علیکم لم یدخلوها و هم یطمعون»: و بر اعراف مردانی هستند که هر یک از آن دو را (بهشتیان و دوزخیان) را به چهره میشناسند و به بهشتیان صدا میزنند که درود بر شما باد. امّا داخل بهشت نمیشوند درحالی که امید به آن دارند و نیز در آیه بعد میفرماید: «و اذا عرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمین»: و هنگامی که چشمشان به دوزخیان میافتد میگویند: پروردگار ما را با جمعیت ستمگران قرار مده؛ و مکالمات دیگری نیز با دوزخیان دارند و در آیه دیگر در خصوص خود اصحاب اعراف میفرماید: «اَهولاء الذین اقسمتم لا ینالهم الله برحمه ادخلوا الجنه لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون» آیا اینها (افرادی که در اعراف هستند) همانها نیستند که سوگند یاد کردند رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد ولی به خاطر ایمان و بعضی از اعمال خیرشان آنها را خدا مشمول رحمت خود ساخت و به آنها گفته میشود داخل بهشت شوید که نه ترسی دارید و نه غمناک میشوید؛ لذا از آیات و ترجمه آنها معلوم میشود که آنها افرادی هستند که آرزو دارند وارد بهشت شوند ولی موانعی جلوی آنها را گرفته است وقتی به بهشتیان نگاه میکنند آرزوی همراهی با آنها را دارند و وقتی به دوزخیان نظر میافکنند از سرنوشت آنها وحشت نموده و به خدا پناه میبرند.
حجاب سرزمین مرتفعی است که میان بهشت و دوزخ فاصله انداخته است و در واقع مکان خاصی است میان دو قطب سعادت و شقاوت. یعنی بهشت و دوزخ و همانگونه که از آیات قرآن بر میآید این مکان، مشرف بر بهشت و دوزخ است و افرادی که در آن قرار دارند ناظر بر اعمال و حال بهشتیان و دوزخیان هستند
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که میفرماید: «الاعراف کثبان بین الجنه و النّار و الرجال الائمه یقفون علی الاعراف مع شیعتهم و قد سبق الم?منون الی الجنه بلا حساب» اعراف تپه ای است میان بهشت و دوزخ و امامان نیز در اعراف، در کنار شیعیان گنهکارشان قرار میگیرند در حالی که م?منان خالص بدون نیاز به حساب وارد بهشت شدهاند.
پس معلوم میشود که مردمان سه دستهاند آنها که م?منان راستین هستند و در پرتو ایمانشان وارد بهشت میشوند و معاندان و دشمنان لجوج هم که وارد دوزخ میشوند و اما کسانی که خوبی و بدی را به هم آمیختهاند در مسیر اعراف میمانند، و رهبران و پیشوایان حق نیز در این مکان به یاریشان آمده و درکنارشان میمانند تا از این مرحله نجاتشان دهند و درصف م?منان حقیقی و در بهشت آنها را جای دهند.
فرآوری: زهرا اجلال بخش قرآن تبیان
منابع:
کریمی، فاطمه؛ تصویر بهشت و بهشتیان در قرآن
اعتقاد عمیق به اثر اذکار الهی در زندگی و توسل و چنگ زدن به آن ها در مسائل و مشکلات زندگی از جمله مباحثی است که شاید در برخی از جریان های زندگی از یادمان برود و فراموشش نماییم. اذکار و اورادی که از جانب معصومین(علیهمالسلام) به ما رسیدهاند همچون گنج هایی هستند که می توانند گره های زندگی را بگشایند و از آن بالاتر ارتباط و اتصال ما را با خالق خوبی ها مستحکم و خلل ناپذیر گردانند.
این نوشتار می کوشد به اهمیت مطلب بپردازد و برخی از اذکار الهی را که از معصومین (علیهم السلام) بدست آمده است مورد بررسی قرار دهد.
خداوند متعال تنها وجودی است که بالاتر از او وجودی قرار ندارد. او سر منشأ همه ی خوبی ها و خیرها در عالم است. ذکر و یاد حضرت دوست سبب می شود شیطان و افکار پلید و ناپاک از انسان دوری نماید و از سوی دیگر در مشکلات زندگی همراه و همدل انسان باشد. ذکر الهی بهترین انیس و مونس انسان های با ایمان و با خداست که علاوه بر حل مشکلات آرامش بخش و اطمینان بخش قلب های عاشقان خداست. ذکر الهی چیزی نیست جز به یاد خدا بودن و در همه ی لحظات او را در خاطر آوردن و با یاد او نفس کشیدن!
اعتراف به گناهان و ظالم بودن انسان در محضر الهی سبب می شود پروردگار عالم اندوه را از دل انسان برطرف سازد و با نظر رحمت خویش به فضل و کرم خودش قلم عفو بر گناهان بکشد و این همان توبه است!
معصومین(علیهم السلام) به عنوان واسطه های فیض الهی و امین ترین و کامل ترین انسان های روی زمین پل ارتباطی مطمئن میان انسان و خدا هستند. علاوه بر به یاد خدا بودن و تذکر و ذکر دائمی خداوند در انجام کارها، بعضاً ذکرهایی از جانب معصومین(علیهم السلام) به ما آموزش داده شده اند که در قالب جملاتی بهترین ذکرها در موقعیت های خاصی هستند. آموختن این اذکار و استفاده از آنها در موقعیت های مختلف و مورد توصیه سبب می شود انسان راحت تر و با چشمانی بازتر قلب خویش را به یاد الهی جلا دهد و البته علاوه بر آنکه خود الفاظ موضوعیت دارند و مهم هستند که به درستی و صحیح ادا شوند، لازم است خلوص نیت و ذکر و توجه قلبی نیز به همراه لفظ زبانی همراه باشد تا اثر واقعی آن اذکار نمایان گردد.
از امام صادق (علیه السلام) نقل است که حضرت فرمودند: در شفتگتم از کسی که از چهار چیز بیم دارد و به چهار چیز پناه نمی برد!
ادامه ی روایت شریفه ی حضرت (علیه السلام) بیان یکی از اذکار خاص الهی است که انسان را در مسائل مختلف یاری می نماید.
سپس حضرت در ادامه فرمودند: در شگفتم از کسی که ترس بر او غلبه کرده و به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» پناه نمی برد- زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عز و جل به دنبال ذکر یاد شده فرمود: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیطان ها در آن ها اثر نکرد و به ذکر فوق متمسک هستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند(عاقبت) و چیزی علاوه بر آن (سود در تجارت) باز گشتند و هیچ گونه بدی به آن ها نرسید.
بر این اساس توسل و تمسک به ذکر شریف «حسبنا الله و نعم الوکیل» که یک ذکر لسانی است در هنگام ترس می تواند به انسان آرامش دهد و ترس را از انسان زایل گرداند و صد البته با توجه به بیان شریف حضرت (علیه السلام) علاوه بر ذکر لسانی و زبانی، ارتباط قلبی با صاحب حقیقی ذکر شریف و ایستادگی در مقابل وسوسه ها و تخویف های شیاطین شرط لازم برای استفاده بهینه از این ذکر شریف است!
در ادامه روایت شریفه حضرت امام صادق(علیه السلام) فرمودند: و در شگفتم از کسی که اندوهگین است و به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عز و جل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس ما (یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده) از اندوه نجات دادیم و همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.
استفاده از این ذکر شریف در مواقع اندوه و ناراحتی سبب می شود خداوند متعال انسان را از غم و اندوه نجات بخشد. نکته مورد توجه در بیان نورانی حضرت آن است که اندوه و غم که انسان را فرا می گیرد و مورد آزار قرار می دهد، اندوهی ناشی از ظلم است که انسان در حق خود و یا دیگران و یا حتی خداوند متعال روا می دارد و شاید بتوان گفت ظلمی که بیش از همه مورد اندوهگینی انسان می شود همانا گناهان و معصیت هایی است که انسان را آزار می دهند. از این رو اعتراف به گناهان و ظالم بودن انسان در محضر الهی سبب می شود پروردگار عالم اندوه را از دل انسان برطرف سازد و با نظر رحمت خویش به فضل و کرم خودش قلم عفو بر گناهان بکشد و این همان توبه است!
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمودند: در شگفتم از کسی که مورد مکر و حیله واقع شده و به ذکر «افوض امری إلی الله ان الله بصیر بالعباد» پناه نمی برد.
سپس در ادامه به تعلیل قرآنی نیز در این مورد پرداختند و فرمودند:
زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عز و جل به دنبال ذکر فوق فرمود:سپس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و مکر فرعوینان مصون داشت.
ذکرهایی از جانب معصومین (علیه السلام) به ما آموزش داده شده اند که در قالب جملاتی بهترین ذکرها در موقعیت های خاصی هستند. آموختن این اذکار و استفاده از آنها در موقعیت های مختلف و مورد توصیه سبب می شود انسان راحت تر و با چشمانی بازتر قلب خویش را به یاد الهی جلا دهد
واگذاری امر به خداوند متعال و دل دادن به صاحب حقیقی عالم سبب می شود، بصیرترین به بندگان، امر انسان را در دست گیرد و مصونیت حقیقی از شر بدکاران را برای انسان رقم بزند!
چگونه می شود انسان شیعه چنین گنج هایی را داشته باشد و باز احساس کمبود و نیاز به غیر از این معارف بلند نماید؟!
و در پایان روایت شریف امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: و در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی های دنیاست و به ذکر «ما شاء الله لاقوة الا بالله» پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عز و جل بعد از ذکر یاد شده (از زبان مردی که فاقد نعمت های دنیوی بود خطاب به مردی که از آن نعمت ها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی پس امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.
توجه به قسمت های مختلف این روایت شریف از امام صادق (علیه السلام) سبب می شود انسان بداند، در نیازها و مشکلات خود تنها باید در خانه ی خود خدا را بکوبد ولاغیر! خدایی که ذکر و یاد او آرامش بخش قلب هاست و این بزرگ ترین نعمت با خدا بودن است!
اذکار و اوراد الهی که از طریق معصومین (علیهم السلام) به ما رسیده اند سبب می شوند انسان در مشکلات و سختی های دنیا و نیازهای دنیوی اش پناهگاهی ایمن و مطمئن را در اختیار داشته باشد و بسیار شگفت انگیز و مایه ی تعجب است از شیعیان که چنین گنج هایی را دارند و باز در مشکلات، خود را بی پناه بدانند!
ن. رادفر
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منابع و مآخذ
1- رساله ی نور علی نور- آیت الله حسن زاده ی آملی
2- فضایل و سیره چهارده معصوم (علیهم السلام)- عباس عزیزی
3- گنج های معنوی
4- مفاتیح الجنان- شیخ عباس قمی
در تمام مواردی که درخواست به دنیا برای جبران مافات است، درخواست کنندگان با پاسخ منفی رو به رو میشوند که دلیل آن نیز مشخص و واضح است؛ زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعی ندارد؛ بلکه عکسالعمل آن حالت اضطرار و پریشانی فوقالعاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا میشود و هرگز دلیل بر پشیمانی و دگرگونی و انقلاب درونی و تصمیم واقعی مبنی بر تغییر مسیر زندگی نیست؛ از همین روست که قرآن میفرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»؛ «» و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند، باز میگردند.
بنا بر آیات و روایات، تقاضای بازگشت افراد به دنیا در آستانه مرگ پذیرفته شدنی نیست. قرآن در این زمینه میفرماید: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛ «(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگار من! مرا بازگردانید؛ شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم! (ولی به او میگویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان میگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است) و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند».(م?منون: 100و 99)
شاید این س?ال پیش بیاید که با بیان این آیه با مسئله رجعت منافات دارد، اما این آیه شریفه با مسئله رجعت هیچ گونه منافاتی ندارد؛ زیرا رجعت در زمان حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از اجرای قانون حتمی مرگ است و ویژه افراد خاص و بر اساس مصالحی محقق میشود.(ر. ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 311 310) با زنده شدن بعضی افراد مانند مقتول بنی اسرائیل (ر. ک: بقره: 73) نیز منافات ندارد؛ زیرا بنابر دلایلی که اهمیت خاصی دارد، خداوند این افراد را استثنائاً زنده میکند تا آن امر مهم تحقق یابد.
بدکاران و ستمگران در موارد گوناگون و برای جبران گذشته خود، تقاضای بازگشت به زندگی را میکنند؛ بعضی از این آیات مربوط به روز قیامت و رستاخیز است: «بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»؛ «(آنها در واقع پشیمان نیستند؛) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان میکردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتادهاند) و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند، باز میگردند؛ آنها دروغگویانند».(انعام: 28)
بعضی دیگر مربوط به بعد از مرگ است: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»؛ «(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگار من! مرا بازگردانید».(م?منون: 99)
گاهی نیز در مورد نزول عذابهای نابود کننده وارد شده است: «وَ أَنْذِرِ النّاسَ یَوْمَ یَأْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ»؛ «و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان میآید، بترسان! آن روز که ظالمان میگویند: پروردگارا! مدّت کوتاهی ما را مهلت ده تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم! (امّا پاسخ میشنوند که:) مگر قبلاً سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟».(ابراهیم: 44)
در تمام مواردی که درخواست به دنیا برای جبران مافات است، درخواست کنندگان با پاسخ منفی رو به رو میشوند که دلیل آن نیز مشخص و واضح است؛ زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعی ندارد؛ بلکه عکسالعمل آن حالت اضطرار و پریشانی فوقالعاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا میشود و هرگز دلیل بر پشیمانی و دگرگونی و انقلاب درونی و تصمیم واقعی مبنی بر تغییر مسیر زندگی نیست؛ از همین روست که قرآن میفرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»؛ «و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند، باز میگردند». (انعام: 28)
ناپسند بودن مرگ
ناآگاهی از حقیقت مرگ
افرادی که مرگ را با نیستی برابر میدانند، از مرگ میترسند. نیستی، وحشتناک است؛ چنان که فقر، بیماری، ضعف و ناتوانی مایه وحشت است؛ زیرا به معنای نیستی ثروت، سلامت و توان است.
انسان هستی دارد و با آن آشناست، اما با نیستی هیچ گونه تناسب و سنخیتی ندارد و باید از آن بگریزد. اما افرادی که مرگ را آخرین مرحله زندگی پست و سخت دنیوی و سرآغاز زندگی جدید انسان و نردبانی برای صعود به هستی برتر و جاودانه میدانند، از آن ترسی به دل راه نمیدهند؛ زیرا جهان پس از مرگ را از نظر وسعت و نعمت، قابل مقایسه به این جهان نمیدانند؛ بلکه دنیا را زندان و مرگ را آزادی از این زندان و به پرواز درآمدن روح میدانند.
در سخنی از امام هادی علیهالسلام به مریضی که از مرگ میترسید و میگریست، میخوانیم: «تَخَافُ مِنَ المَوتِ لاَنَّکَ لاَ تَعرِفُهَ؛ تو از مرگ میترسی؛ چون شناختی از آن نداری.»(بحارالانوار، ج 6، ص 156)
تبهکاری
برخی از انسانها نیز مرگ را پایان زندگی و فنا و نابودی نمیدانند؛ بلکه مقدمه ای برای زندگی در سرایی وسیعتر و عالیتر میبینند، ولی به خاطر بسیار بودن اعمال بد و کم بودن اعمال نیک خود از مرگ وحشت دارند؛ زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود میبینند.
چنان که قرآن خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ اْلآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین * وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا به ما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ»؛ «بگو: اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست، نه سایر مردم؛ پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست میگویید، ولی آنها به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستادهاند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است».(بقره: 95 و94)
در سخنی از امام حسین علیهالسلام نیز آمده است: «شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا کردهاید و برای آخرت کار نیکی ندارید؛ به همین جهت از مرگ میترسید که از جای آباد به جای خراب منتقل میشوید.»(بحارالانوار، ج 6، ص 129)
بیایمانی
«أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُ?ْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا»؛ «آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، میبینی آنچنان به تو نگاه میکنند و چشمهایشان در حدقه میچرخد که گویی میخواهند قالب تهی کنند، امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست؛ زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما میگشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه میکنند) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاوردهاند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است.»(احزاب: 19)
بنابر این آیه شریفه، عدم ایمان یکی دیگر از دلایل ترس از مرگ محسوب میشود. هم چنان که در آیه دیگری میخوانیم: «أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ»؛ «یا همچون بارانی از آسمان که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد، آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود میگذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند).»(بقره: 19) عدم ایمان به خدا و کفر و طغیان در برابر خداوند متعال، علت دیگر ترس از مرگ است.
دنیاگرایی
برخی دیگر از انسانها نیز به علت تعلق خاطر بیش از حد به دنیا، از مرگ میگریزند؛ زیرا مرگ میان آنها و محبوبشان جدایی میاندازد و دل کندن از آن همه امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساختهاند، برایشان سخت و طاقتفرساست. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 359و 358) (ر. ک: هاشمی، پرسمان قرآنی معاد، ص 74 و 67)
زهرا رضاییان
بخش قرآن تبیان
اسامی |
تکرار |
|
|
||
ذوالنون الیاس ذوالکفل یسع ادریس لقمان محمد ایوب یونس یحیی زکریا هود صالح شعیب اسماعیل یعقوب داوود اسحاق سلیمان هارون عیسی آدم یوسف لوط مریم نوح ابراهیم موسی |
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ??? |
توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات |
اسامی |
تکرار |
||||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||||
ذوالنون الیاس ذوالکفل یسع ادریس لقمان محمد ایوب یونس یحیی زکریا هود صالح شعیب اسماعیل یعقوب داوود اسحاق سلیمان هارون عیسی آدم یوسف لوط مریم نوح ابراهیم موسی |
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ?? ??? |
توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات توضیحات
|