»» هزار و یک نکته از قرآن کریم »
1 - اصول سهگانهى اعتقادى
اصول سهگانهى اعتقادى گاهى در یک سوره مطرح است، چنان که در سورهى مبارکهى (یس) آمده است؛ «نبوّت» در ابتداى سوره بیان شده است؛ «انّک لمن المرسلین»، مبدأ و معاد نیز پایان آن؛ «فسبحان الّذى بیده ملکوت کل شىء و الیه
ترجعون»(26)، گاهى نیز این سه اصل اعتقادى در یک آیه مطرح شده است؛ «ءامن الرّسول بما أنزل إلیه من ربّه و المؤمنون کلّ ءامن باللّه و ملئکته و کتبه و رسله لا نفرّق بین أحد من رسله و قالوا سمعنا و أطعنا غفرانک ربّنا و إلیک المصیر»(27)، که
جملهى «کلّ ءامن باللّه» ناظر به توحید و جملهى «لا نفرّق بین أحد من رسله» بیان کنندهى نبوت و جملهى «و إلیک المصیر» اشاره به معاد است.
2 - عدم شک در مبدأ و معاد
قرآن کریم شک و ریب را از سه امر نفى کرده است: خداوند، قیامت، قرآن کریم. آنگاه، براى کسانى که احیاناً شک و تردیدى دارند، بدین شرح استدلال مىکند:
1 - در وجود ذات خداوند متعال هیچ شکى نیست؛ «أفى اللّه شک». زیرا او پدید آورندهى نظام هستى است؛ «فاطر السّموات و الأرض».(28)
2 - در معاد و روز قیامت نیز جاى هیچ شکى نیست؛ «ربّنا انّک جامع النّاس لیوم لاریب فیه».(29)زیرا خداوند انسان را از خاک آفرید؛ «یا أیّها النّاس ان کنتم فى ریب من البعث فإنّا خلقناکم من تراب».(30)
3 - در قرآن کریم هیچ شکى نیست که از ناحیهى خداست؛ «لاریب فیه هدى للمتّقین».(31)زیرا تحدى مىکند و مىگوید: اگر شک دارید، سورهاى همانند قرآن بیاورید؛ «إن کنتم فى ریب مما نزّلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله».(32)
3 - فطرت خدا آشنا
قرآن کریم انسان را داراى فطرتى خداخواه و خداشناس معرفى مىکند؛ «فطرة اللّه الّتى فطر النّاس علیها لاتبدیل لخلق اللّه»(33)تا فطرت او بیدار است، وى خداگرا و خداجوست، و همهى هستى و دارایىهایش را از او مىداند؛ لیکن گاهى بر اثر غفلت از حقیقت خویشتن، به اسباب مادى دل مىبندد و در نتیجه، از پروردگارش غافل مىگردد و در این صورت، اگر به سختى و مصیبتى گرفتار شود، ناامید و مضطرب خواهد شد؛ «و اذا أنعمنا على الإنسان أعرض و ناء بجانبه و إذا مسّه الشّرّ کان یؤساً».(34)
بنا بر این، انسان دو حال دارد: فطرى و عادى؛ بر اساس هوشیارى فطرى، چه در آسایش و رفاه، چه در سختى و بلا، دل سوى خدا دارد و بر پایهى غفلت از فطرت، به نعمتهاى دنیوى مثل مال و جاه و فرزندان سرگرم است، لیکن حوادث تلخ مىتواند او را از خواب غفلت بیدار کرده و با خداى خویش آشنا سازد؛ «و اذا مسّکم الضّرّ فى البحر ضلّ من تدعون الاّ ایّاه»(35)و نیز «و اذا مسّ الانسان الضرّ دعانا لجنبه».(36)
کوتاه سخن این که: انسان داراى فطرتى خداجوست، لیکن گاهى هنگام رفاه و آسایش از خداوند غافل مىشود، ولى زمان گرفتارى و ابتلا هوشیار مىگردد و یگانه موجودى را صدا مىزند که توان برطرف کردن مشکلاتش را دارد و براى سهولت دستیابى به اهدافش، وعدهى اطاعت و شکرگزارى مىدهد؛ «لئن أنجینا من هذه لنکوننّ من الشّاکرین».(37)
پیدایش چنین ارتکازى در انسانها مبتنى بر رفتار اجتماعى آنهاست که براى تأمین نیازهاى خویش اقدام به معامله مىکنند و چیزى مىدهند و در مقابلش چیز دیگرى مىستانند. بدین جهت، در ارتباط با خداوند سبحان نیز چنین عمل مىکنند، در حالى که ساحت مقدسش منزه از احتیاج است.
توسل و رویکرد انسان به خداى سبحان، هر چند در حالت اضطرار و بیچارگى باشد، دلیل روشنى بر وجود فطرت خداجو و خداگراى اوست، گرچه پس از رسیدن به ساحل امن و رهایى از مصایب دوباره ناسپاسى مىکند؛ «ثم أنتم تشرکون».(38)
4 - شکوفایى فطرت به هنگام خطر
«هو الذّى یسیّرکم فى البرّ و البحر... و ظنّوا أنّهم أحیط بهم دعواللّه مخلصین له الدّین»(39)
خداوند کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مىدهد .... زمانى که سرنشینان کشتى در محاصرهى بلا گرفتار مىشوند، خداوند را با اخلاص مىخوانند.
شخصى خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: دلیلى بر وجود خداوند متعال بیان کنید. حضرت فرمودند: آیا هنگامى که کشتى دچار موج دریا شده، در حال سفر با آن بودهاى؟ گفت: آرى. آنگاه پرسیدند: آیا در آن لحظه، قلب تو به جایى متوجه شد، ناله و دعا کردى؟ گفت: آرى. حضرت فرمودند: خداوند همان کسى است که در آن لحظه به آن متوجه شدى.(40)
5 - عالم ذرّ و پیمان فطرت
«و إذ أخذ ربّک من بنى ءَادم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهدهم على أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلى»(41)
خداوند در آیهى فوق سخن از پیمانى مىآورد که به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما این که این پیمان چگونه بوده است، توضیحى در بارهى جزئیّات آن در متن آیه نیامده است، لیکن مفسران با اتّکا به روایات فراوان، نظرات مختلفى را بیان کردهاند که از همه مهمتر دو نظر است:
1 - هنگامى که آدم آفریده شد، فرزندان آیندهى او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بیرون آمدند (و طبق بعضى از روایات این ذرات از کل آدم بیرون آمدند)، آنها داراى عقل و شعور کافى براى شنیدن سخن و پاسخ گفتن بودند. در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد: «ألست بربّکم»؛ آیا پروردگار شما نیستم؟ همگى در پاسخ گفتند: «بلى شهدنا»؛ آرى! بر این حقیقت همگى گواهیم.
سپس همهى این ذرات به صلب آدمعلیه السلام (یا به گل آدم) بازگشتند و به همین جهت این عالم را «عالم ذرّ» و این پیمان را «پیمان ألست» مىنامند. بنا بر این، پیمان مزبور یک پیمان تشریعى و قرار داد خود آگاه میان انسانها و پروردگارشان بوده است.
2 - منظور از این عالم و این پیمان، همان عالم استعدادها و پیمان فطرت و تکوین و آفرینش است؛ به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند، خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است. هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهى به صورت یک حسّ درون ذاتى به ودیعه گذارده شده، هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خود آگاه.
بنا بر این، همهى افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤالى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخ آنها نیز به همین زبان است.
گفتنى است که تفسیر اوّل داراى اشکالاتى است که بدانها اشاره مىکنیم:
الف - در متن آیات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است، نه خود آدم؛ «من بنى ءادم من ظهورهم - ذریتهم»، در حالى که تفسیر اول از خود آدم یا از گل آدم سخن مىگوید.
ب - اگر این پیمان با خود آگاهى کافى و عقل و شعور گرفته شده، چگونه همگان آن را فراموش کردهاند و هیچ کس آن را به خاطر نمىآورد؟
ج - هدف از چنین پیمانى چه بوده است؟ اگر هدف این بوده که پیمان گزاران با یادآورى آن در راه حق قدم بردارند و جز راه خداشناسى نپویند، باید گفت: چنین هدفى به هیچ وجه از این پیمان به دست نمىآید. زیرا همه آن را فراموش کردهاند.
بنا بر این، تفسیر دوم مناسبتر است که منظور از این سؤال و جواب یک پیمان فطرى بوده است که الآن هم هر کس در درون جان خود آثار آن را مىیابد؛ «فطرت اللّه الّتى فطر النّاس علیها».(42)
6 - خداوند یگانه نجاتبخش انسان
«قل من ینجّیکم من ظلمات البرّ و البحر تدعونه»(43)
مقصود از نجات دادن از ظلمات دریا و خشکى، رهایى از شدائدى است که انسان هنگام مسافرتهاى زمینى و دریایى با آن روبرو مىشود، از قبیل سرماى شدید و گرماى طاقت فرسا و باران و برف و طوفان. روشن است که ابتلاى به این گرفتارىها در تاریکى شب رنجآورتر است؛ زیرا در تاریکى شب یا در ظلمتى که ابر و باد ایجاد مىکند، اضطراب، حیرت و بیچارگى آدمى بیشتر مىشود و کمتر مىتواند راه چارهاى بیابد. بدین جهت، در آیهى کریمه، نجات دادن را مقید به ظلمات کرده است، وگرنه اصل معناى آیه این است؛ «چه کسى شما را در شداید دستگیرى مىکند؟».(44)
7 - قانون علیت و تأثیر و تأثر در جهان
«لا اله الاّ هو خالق کل شىء»(45)
قرآن کریم در بارهى موجودات جهان، از آسمان و زمین و ستارگان و کوهها و درختان و حیوان و انسان که داراى آثار و خواصى هستند و این که نسبت این آثار به موجودات، نسبت فعل به فاعل و معلول به علت است، همان نظریهاى را ابراز داشته که عقل و تجربه نیز آن را تأیید مىکند.
تمامى اجزاى عالم، با همه اختلافى که در هویتها و انواع دارند، هر یک داراى فعل و اثرى است و این همان قانون علیت عمومى در اجزاى جهان است. هر موجودى که از ناحیهى وجود و عدمش مانند دو کفه ترازو مساوى است؛ یعنى، ممکن است موجود شود و ممکن است نشود، چنین موجودى، اگر وجود یافت، قطعاً به وسیلهى علتى وجود یافته و معلول علتى غیر خودش است.
قرآن کریم این قانون را تصدیق کرده و در اثبات وجود صانع و سایر صفاتش، بدان استدلال مىکند، و اگر این قانون صحیح نبود و عقل و تجربهى ما در تشخیص آن به خطا رفته بود، استدلال به آن صحیح نبود.(46)
8 - برهان علیت در اثبات واجب الوجود
«أم خلقوا من غیر شىء أم هم الخالقون»(47)
این آیهى شریفه اشاره به برهان معروف علیّت است که در فلسفه و کلام، براى اثبات وجود خداوند آمده است؛یعنى جهانى که در آن زندگى مىکنیم، بدون شک حادث است. زیرا همواره در تحول است و آن چه در حال تغییر و دگرگونى است، در معرض و چنین چیزى قدیم و ازلى نخواهد بود.
اکنون این سؤال پیش مىآید که موجود حادث، از پنج حال بیرون نیست:
1 - بدون علت به وجود آمده است.
2 - خود علت خویشتن است.
3 - سایر معلولات جهان علت وجود آن است.
4 - این جهان معلول علتى است که آن هم به نوبهى خود معلول علت دیگرى است و تا بىنهایت پیش مىرود.
5 - این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستىاش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن چهار احتمال نخست روشن است. زیرا اولاً: پیدایش معلول بدون علت محال است، وگرنه هر چیزى در هر شرایطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست. ثانیاً: علیّت چیزى نسبت به خودش نیز محال است. چون مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد و این اجتماع تقیضین است.
همچنین احتمال سوم که سایر مخلوقات، خالق انسان باشد، نیز واضح البطلان است. زیرا مستلزم دور است، و نیز احتمال چهارم، یعنى امتداد سلسلهى علل و معلولها تا بىنهایت نیز غیر قابل قبول است. چون بىنهایت معلول، مخلوق است و نیاز به خالق دارد، آیا بىنهایت صفر عدد مىشود؟ یا از درون ظلمت نور برمىخیزد؟ یا از بىنهایت فقر و نیاز، بىنیازى به وجود مىآید؟
بنا بر این، راهى جز قبول احتمال پنجم؛ یعنى خالقیت واجب الوجود باقى نمىماند، و از آنجا که رکن اصلى این برهان، نفى احتمال اول و دوم است، قرآن مجید به همان بسنده کرده است.(48)
9 - برهان عام و فراگیر بر توحید
«فلمّا جنّ علیه اللّیل رءا کوکباً قال هذا ربّى فلمّا أفل قال لاأحبّ الآفلین»(49)
هدف حضرت ابراهیم علیه السلام از جملهى «لا أحبّ الآفلین» تفهیم این نکته بود: چیزى که براى انسان باقى نمىماند و از نظر او غایب مىشود، شایسته نیست که انسان به آن دل ببندد. معبود باید کسى باشد که انسان به شکل فطرى او را دوست داشته باشد. بنا بر این، باید چیزى را بپرستد که دستخوش زوال نمىگردد.
این برهان به گونهاى است که تمامى اقشار مردم، خواص و عوام، آن را مىفهمند و از سوى دیگر عام و فراگیر است. زیرا غروب یعنى زوال هر چیزى پس از وجودش، و این معنا در بارهى همهى موجودات صادق است. پس، برهان حضرت ابراهیمعلیه السلام پایه و اساس هر گونه شرک و دوگانه پرستى را منهدم مىسازد.(50)
10 - برهان تمانع و اثبات توحید
اگر پروردگارانى جز خداى متعال در آسمانها و زمین باشند، بىتردید هستى به فساد و تباهى کشانده مىشود، و چون هیچ گونه ناسازگارى در جهان خلقت به چشم نمىخورد و کمترین نارسایى در آنها وجود ندارد، پس خدایانى غیر از خداوند متعال وجود ندارد.
قرآن کریم این برهان را به صورت قیاس استثنایى بیان مىکند که یک قضیهى شرطیهاش این آیه است؛ «لو کان فیهما ءالهة الاّ اللّه لفسدتا»(51) و قضیهى دیگر آن که بطلان تالى را دربر دارد، در آیهى دیگرى آمده است؛ «فارجع البصر هل ترى من فطور».(52)
11 - یگانگى خداوند در زمین و آسمان
«هو الّذى فى السماء إله و فى الأرض إله»(53)
ابو شاکر دیصانى که یکى از منکران توحید بود، به نظر خود براى قرآن کریم ایرادى یافته بود. روزى به هشام بن حکم گفت: در قرآن آیهاى وجود دارد که عقیدهى ما (دوگانه پرستى) را تصدیق مىکند. هشام گفت: کدام آیه را مىگویى؟ ابوشاکر آیهى فوق را ذکر کرد که معنایش این است؛ «او کسى است که در آسمان خداست و در زمین نیز خداست». هشام مىگوید من توان پلسخ دادن را نداشتم. از این رو، در آن سال به زیارت خانهى کعبه مشرف شدم و نزد امام صادقعلیه السلام رفتم و جریان را گفتم. امام فرمود: این، سخن فرد بىدینى است، هنگامى که بازگشتى از او بپرس نام تو در کوفه چیست؟ مىگوید: فلان، بگو نام تو در بصره چیست؟ مىگوید: فلان، پس بگو پروردگار ما نیز همین گونه است؛ نام او در آسمان «اله» است و در زمین نیز نام او «اله» است. هشام مىگوید: هنگامى که بازگشتم، به سراغ ابو شاکر رفتم و این پاسخ را به او ارائه کردم. وى گفت: این سخن از تو نیست، به یقین پاسخ را از حجاز آوردهاى.(54)
12 - شناخت پروردگار
عموم مردم از مخلوق پى به خالق، و از مصنوع پى به صانع مىبرند، چنانکه قرآن کریم مىفرماید: «إنّفى خلق السموات و الأرض .... لایات لقوم یعقلون»(55)؛ اما برخى از انسانها مانند انبیاى الهى، خداوند را به خودش مىشناسند، نه به غیر او، و از صانع پى به مصنوع مىبرند.همان گونه که قرآن کریم مىفرماید: «ألم ترإلى ربّک کیف مدّ الظلّ»(56) به ما بنگر تا صنع ما بینى، نه این که به سایه بنگر تا ما را ببینى. اول خداوند مطرح است، بعد مصنوع او که سایه باشد.(57)
13 - دقت و تفکر در آفرینش شتر
«أفلا ینظرون إلى الأبل کیف خلقت»(58)
چرا به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده است؟ این حیوان ویژگىهاى عجیبى دارد که او را از حیوانات دیگر ممتاز مىسازد و به حق، آیتى است از آیات خدا. به برخى از آنها توجه کنید:
الف - بعضى از چهارپایان تنها از گوشتشان استفاده مىشود و بعضى دیگر غالباً از شیرشان، و بعضى دیگر تنها براى سوارى سودمند است و بعضى براى باربرى؛ اما شتر حیوانى است که تمام این جهات در آن جمع است.
ب - شتر نیرومندترین و مقاومترین حیوانات اهلى است. زیرا بار زیادى با خود مىبرد و عجب این که به هنگامى که خوابیده است، بار سنگینى را بر او حمل مىکنند و او با یک حرکت برمىخیزد و روى پاى خود مىایستد، در حالى که چهارپایان دیگر قدرت چنین کارى را ندارند.
ج - شتر مىتواند روزهاى متوالى (حدود یک هفته الى ده روز) تشنه بماند و در مقابل گرسنگى نیز تحمل بسیارى دارد.
د - شتر توان مسافرت طولانى هر روزه را داراست و مىتواند از زمینهاى صعب العبور بگذرد.
ه - او از نظر تغذیه بسیار کم خرج است و هر گونه خار و خاشاکى را مىخورد.
و - او در شرایط نامساعد جوّى، در میان طوفانهاى بیابان که چشم و گوش را کور و کر مىکند، با ابزار خاصّى که خداوند در پلکها و گوشها و بینىِ او آفریده است، مقاومت مىکند و به راه خود ادامه مىدهد.
ز - شتر با تمام قدرتى که دارد، از رامترین حیوانات است؛ به گونهاى که کودک خردسال نیز مىتواند مهار یک شتر را در دست گرفته، و آن را هدایت کند.
خلاصه این که: ویژگىهاى این حیوان چنان است که دقت در آفرینش او، انسان را متوجه خالق بزرگى مىکند که آفرینندهى چنین موجودى است. ناگفته پیداست مراد از «نظر» در جملهى «أفلا ینظرون» نگاه کردن عادى نیست، بلکه نگریستن با تفکر و اندیشه است.(59)
اسماى الهى
14 - آغاز هر کار به نام خداوند
1 - «بسم اللّه الرحمن الرحیم» سرآغاز کتاب الهى است، «بسم اللّه» نه تنها در ابتداى قرآن، بلکه در آغاز همهى کتب آسمانى بوده است.
2 - حرکت و توقف کشتى نوح به نام خدا بود؛ «بسم اللّه مجریها و مرسیها».(60)
3 - حضرت سلیمان وقتى ملکهى سبا را به ایمان به خداوند فرا خواند، دعوتنامهى خود را با جملهى «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» براى او فرستاد.
4 - «بسم اللّه» رمز آن است که در شروع کار نیاز به دلگرمى و امید و رحمت است و مبدأ و منشأ همهى قدرتها و امیدها و رحمتها خداست. از این رو، بعد از کلمهى «اللّه» رحمن و رحیم به کار رفته است. پیامبر نیز رسالت خویش را با نام خدا شروع کرد؛ «اقرأ باسم ربّک ».(61)
5 - پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود: هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود، بىفرجام است؛ «کلّ أمر ذى بال لم یذکر فیه بسم اللّه الرّحمن الرّحیم فهو أبتر».(62)
6 - ابن عباس مىگوید که از علىعلیه السلام پرسیدم: چرا سورهى برائت «بسم اللّه» ندارد؟ فرمود: «بسم اللّه» امان و مایهى امنیت است و در سورهى برائت امان وجود ندارد و فرمان جنگ داده شده است؛ «لأنّها أمان و برائة، نزلت بالسّیف لیس فیها أمان».(63)
7 - امام صادقعلیه السلام مىفرماید: هرگز «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را ترک نکن، گرچه بخواهى بعد از آن شعرى بخوانى؛ «لا تدع بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و ان کان بعده شعر».(64)
8 - امام حسن عسگرىعلیه السلام مىفرماید: گفتن بسم اللّه یارى خواستن از خداوند در جمیع شئون زندگى است؛ «بسم اللّه اى أستعین على أمورى کلّها باللّه».(65)
9 - امام باقرعلیه السلام مىفرماید: بسم اللّه نزدیکترین اسم به اسم اعظم خداوند است؛ «بسم اللّه الرحمن الرحیم أقرب الى اسم اللّه الأعظم من ناظر العین الى بیاضها».(66)
15 - عظمت و قداست نام الهى
نام الهى از چنان عظمت و قداستى برخوردار است که اگر به هنگام ذبح حیوان ذکر شود، آن حیوان حلال، وگرنه گوشت آن حیوان حرام مىگردد. از این رو، قرآن کریم به صورت سلب و ایجاب آن را مطرح مىکند. گاهى مىفرماید: از آن حیوانى که نام خدا بر آن برده نشده، نخورید؛ «و لا تأکلوا ممّا لم یذکر اسم اللّه علیه و انّه لفسق»(67)، گاهى مىفرماید: از آن حیوانى که نام خدا بر آن برده شده، بخورید؛ «فکلوا ممّا ذکر اسم اللّه علیه ان کنتم بایاته مؤمنین».(68)
26) یس / 83 ؛ تفسیر کبیر / ج 26 / ص 113 با اضافات.
27) بقره / 285.
28) ابراهیم / 10.
29) آل عمران / 9.
30) حج / 5.
31) بقره / 2.
32) بقره / 23.
33) روم / 30.
34) اسراء / 83.
35) اسراء / 67.
36) یونس / 12؛ المیزان / ج 13 / ص 186.
37) انعام / 63.
38) انعام / 63؛ المیزان / ج 7 / ص 137.
39) یونس / 22.
40) تفسیر کبیر / ج 17 / ص 67.
41) اعراف / 172.
42) روم / 30 ؛ نمونه / ج 7 / ص 6.
43) انعام / 63.
44) المیزان / ج 7 / ص 137.
45) انعام / 102.
46) المیزان / ج 7 / ص 309.
47) طور / 35.
48) نمونه / ج 22 / ص 453.
49) انعام / 76.
50) المیزان / ج 7 / ص 185.
51) انبیاء / 21.
52) ملک / 3؛ مبدأ و معاد ، آیة اللّه جوادى / ص 142.
53) زخرف / 84.
54) سفینة البحار / ج 1 / ص 128.
55) بقره / 164.
56) فرقان / 45.
57) کشف الاسرار / ج 1 / ص 441.
58) غاشیه / 17.
59) نمونه / ج 26 / ص 428.
60) هود / 41.
61) نور / ج 1 / ص 12.
62) بحار / ج 19 / ص 60.
63) مستدرک الوسائل / ج 2 / ص 33.
64) نور الثقلین / ج 1 / ص 6.
65) نور الثقلین / ج 1 / ص 12.
66) نور الثقلین / ج 1 / ص 21.
67) انعام / 121.
68) انعام / 118 ؛ محاضرات.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » قرآن اموز ( جمعه 87/9/15 :: ساعت 12:2 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ختم قرآن در یک ماهادامهادامهموضوع: قرآن و مدعیان دروغگواعراف کجاست؟ اصحاب اعراف چه کسانی هستند؟چند ذکر مفید!میخواهم به دنیا بازگردم!آماری از تعداد تکرار لغات قرآنسادات باید قدر خویش را بدانندnپاک کننده ترین شوینده گناهنشانه های فرد عاقلشیعه در جهنم نمی سوزد![عناوین آرشیوشده]