تاریخ پخش: 29/03/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی امروز برای برخورد قرآن با مدعیان دروغگو داریم. آدمهایی هستند که میآیند میگویند: ما با امام زمان ملاقات داریم، به من الهام شده است، به من وحی شده است، نوری در قلب من چنین گفته است، از این حقهبازها! قرآن با این مدعیان دروغگو چه میکند. چون هر چیزی حق بود، باطلش هم پیدا میشود. وقتی پول ارزش داشت، پول قلابی هم پیدا میشود. هرچیزی که حقیقت بود، کنارش یک طلای بدلی هم درست میشود. موضوع بحث این است.
بسم الله الرحمن الرحیم، برخورد قرآن با مدعیان درغگو! سورهی انعام آیه 93، میگوید: افرادی هستند، میگویند: «أُوحِیَ إِلَی وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه»، افرادی هستند میگویند: به من وحی میشود. در حالی که دروغ میگویند «وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْء». هیچ چیزی به او وحی نمیشود. یا میگوید: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه» (انعام/93) من نازل میکنم، «مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّه» همانطور که خدا وحی میکند، من هم میتوانم قرآن را نازل کنم. خدا به اینها چه میگوید. سورهی انعام آیه 93 میگوید: «إِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْت» اینها ستمگرانی هستند که در لحظه جان دادن، «وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدیهِم» فرشتهها بالای سرشان میآیند، میگویند: «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُم ُالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» اول اسم ظالم روی اینها گذاشته است. دوم گفته اینها بسیار بد جان میدهند. سوم میگوید: عذاب اینها عذاب هون است، یعنی عذاب خوار کننده است.
1- خواری و رسوایی، در انتظار مدعیان دروغگو
گاهی وقتها عذاب شدید است. مثل اینکه مثلاً جایی را بمباران میکنند. یکوقت عذاب شدید نیست، درد دارد. مثل کسی که یک سنجاق در بدن آدم فرو میکند. تق و توق و سر و صدا ندارد، اما این سنجاق در استخوان فرو میرود و درد میآید. بعضی وقتها نه بمب میاندازد، نه سنجاق فرو میکند. تف میاندازد. تف نه سر و صدا دارد، نه درد دارد ولی به آدم اهانت میشود. «عَذابَ الْهُون» یعنی یک عذاب اهانت کنندهای به اینهایی که دکان دین باز میکنند، و میگویند: «أُوحِیَ إِلَی» به من وحی شده است، «وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْه شَیْء» در حالی که دروغ دروغ دروغ است.
در شأن نزول امده: شخصی به نام عبدالله بن سعد که نویسنده وحی بوده است، خیانتی کرد، حضرت او را طرد کرد، او گفت: من هم میتوانم مثل آیات قرآن بیاورم. بعضی از افراد هستند که اول مرید هستند، بعد جابهجا که شدند، ضد انقلاب میشوند. قبلاً انقلابی بود، یک پستی داشت. از او گرفتند، این سابقه دارد. بازوی پیغمبر بود، از اصحاب پیغمبر بود، کاتب وحی بود، پیغمبر به خاطر یک خلاف جابهجایش کرد. چون او را طرد کرد، او هم مردم را دور خودش جمع کرد، گفت: من هم میتوانم مثل قرآن بیاورم. مثلاً در هیأت حسینی است، با رئیس هیأت دعوایشان میشود، میرود انصار الحسین درست میکند. با یک گروهی کار میکنند اختلاف نظر پیدا میکنند، خودش برای خودش یک مؤسسه مستقل درست میکند. از این آقا و مسجد و هیأت امنا ناراحت میشود، بیرون مسجد میرود و یک تشکیلاتی راه میاندازد.
2- برخورد قاطع حضرت موسی با سامری
امام باقر (ع) فرمود: کسی که ادعای امامت کند، از مصادیق این آیه است. یادتان هست کدام سوره بود؟ سوره انعام! قرآن در آیهی دیگری میگوید: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ» (طه/88) سامری یک مجسمه ساز هنرمندی بود، زر و زیور و طلا از مردم گرفت، با این طلاها و زر و زیورها یک گوساله درست کرد، این گوساله طوری بود که باد که وارد معدهاش میشد، مثل زمین ورزش که سوت میکشند، وقتی هوا در این سوت میرود، صدا میکند. ما قبلاً بچه که بودیم این سوتها گلی بود. الآن فلزی است. با طلاها یک گوسالهای درست کرد که وقتی هوا وارد آن میشد، صدا میکرد. «عِجْلاً جَسَداً» یک لاشهی گوساله بود، «لَهُ خُوارٌ» بعد گفت: «هذا إِلهُکُمْ» خدای شما این است. نه خدای شما، «وَ إِلهُ مُوسى» خود موسی هم همین را میپرستد. چون میگویند: اگر خواستید مردم را منحرف کنید، اول سران را ضایع کنید، مثلاً میگویند: این غذا را بخور، میگوید: نمیخورم. میگوید: بابا فلانی هم از این غذا میخورد. که راه را برای دیگران باز کند. «هذا إِلهُکُمْ» خدای شما همین گوساله است. بعد میگوید: «وَ إِلهُ مُوسى» نه، بدتر! چطور شد مردم سراغ گوساله رفتند؟ قرآن چه برخوردی کرد؟ اولاً اینکه چند برخورد کرد. خواست این مجسمهساز را بکشد، مجسمه سازی هنر است. ولی این هنر اگر در راه حق باشد، خوب است. اگر در راه باطل باشد، هنرش منفی است. خواست او را بکشد، به او وحی شد این چون ادم سخاوتمندی است، از قتل او صرف نظر کن. یک بیماری گرفت که میگفت: «لا مِساس» (طه/97) یعنی کسی با من تماس نگیرد. حالا بد بو شد، کج و کور شد، بیماری واگیر گرفت، شعارش «َلا مِساس» بود. «لا مِساس» یعنی کسی با من تماس نگیرد. یعنی از بشر فرار میکرد. این یک برخورد بود. بعد هم فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّه» من این گوسالهی تو را آتش میزنم. حیف نیست آدم طلا را آتش بزند.گفت: خاکسترش را هم بر باد میریزم. حیف نیست این همه طلا آتش بگیرد. حفظ فکر مردم از حفظ طلای مردم مهمتر است. درست است این گوساله طلایی بود، ولی حضرت موسی فرمود: «لَنُحَرِّقَنَّهُ» من این گوساله را آتش میزنم. «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» آتش میزنم خاکسترش را هم به دریا میریزم. این برخورد با...
تازه تهدید هم کرد. فرمود: «لَکَ مَوْعِدا» (طه/97) این که تو بیماری پیدا میکنی که به همه میگویی: دست نزن و دور من نیا، این بیماری همراه با «فَاذْهَب» برو گمشو، «لا مِساس»، «لَکَ مَوْعِداً»، «لَنُحَرِّقَنَّه» چهار برخورد کرد. حضرت موسی 1- سامری را طرد کرد، 2- «لا مِساس» 3- قهر خدا در قیامت 4- آتش زدن گوساله و به دریا ریختن خاکسترش.
3- غیرت دینی در برابر ادعاهای ناروا
غیرت دینی به ما میگوید: اگر دیدید یک کسی مدعی دروغ هست، با این برخورد کنید. نگویید: چه کار دارید؟ بگذارید چهار نفر هم مرید این باشند. غیرت دینی لازم است. غیرت دینی در بعضی کمرنگ شده است. میگوید: حالا به ما چه ربطی دارد؟ من و او را در یک قبر نمیگذارند. حضرت امیر گاهی به خاطر غیرت دینیاش به خودش میزد. «فضرب علی خده» در گوش خودش زد. به حضرت امیر گفتند: یک زنی هست مسلمان هم نیست، اما طلاهایش را گرفتند. فرمود: اگر انسان از غصه دق کند، عیب ندارد. ولو زن یهودی است ولی در کشور اسلامی یک مسیحی و یک یهودی باید بتواند راحت زندگی کند. حقوق زندگی کاری به دین ندارد.
یکبار حضرت ابراهیم گفت: خدایا به مؤمنین بده بخورند. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَن» (بقره/126) هرکس ایمان دارد بخورد. فرمود: نه، من به کفار هم رزق میدهم. «وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُه» من اگر کافر شود به او میدهم بخورد. حساب قیامت جداست، حساب دنیا هم جداست.