در تمام مواردی که درخواست به دنیا برای جبران مافات است، درخواست کنندگان با پاسخ منفی رو به رو میشوند که دلیل آن نیز مشخص و واضح است؛ زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعی ندارد؛ بلکه عکسالعمل آن حالت اضطرار و پریشانی فوقالعاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا میشود و هرگز دلیل بر پشیمانی و دگرگونی و انقلاب درونی و تصمیم واقعی مبنی بر تغییر مسیر زندگی نیست؛ از همین روست که قرآن میفرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»؛ «» و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند، باز میگردند.
بنا بر آیات و روایات، تقاضای بازگشت افراد به دنیا در آستانه مرگ پذیرفته شدنی نیست. قرآن در این زمینه میفرماید: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلّی أَعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛ «(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگار من! مرا بازگردانید؛ شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم! (ولی به او میگویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان میگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است) و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند».(م?منون: 100و 99)
شاید این س?ال پیش بیاید که با بیان این آیه با مسئله رجعت منافات دارد، اما این آیه شریفه با مسئله رجعت هیچ گونه منافاتی ندارد؛ زیرا رجعت در زمان حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از اجرای قانون حتمی مرگ است و ویژه افراد خاص و بر اساس مصالحی محقق میشود.(ر. ک: تفسیر نمونه، ج 14، ص 311 310) با زنده شدن بعضی افراد مانند مقتول بنی اسرائیل (ر. ک: بقره: 73) نیز منافات ندارد؛ زیرا بنابر دلایلی که اهمیت خاصی دارد، خداوند این افراد را استثنائاً زنده میکند تا آن امر مهم تحقق یابد.
بدکاران و ستمگران در موارد گوناگون و برای جبران گذشته خود، تقاضای بازگشت به زندگی را میکنند؛ بعضی از این آیات مربوط به روز قیامت و رستاخیز است: «بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»؛ «(آنها در واقع پشیمان نیستند؛) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلاً پنهان میکردند، در برابر آنها آشکار شده (و به وحشت افتادهاند) و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند، باز میگردند؛ آنها دروغگویانند».(انعام: 28)
بعضی دیگر مربوط به بعد از مرگ است: «حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»؛ «(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، میگوید: پروردگار من! مرا بازگردانید».(م?منون: 99)
گاهی نیز در مورد نزول عذابهای نابود کننده وارد شده است: «وَ أَنْذِرِ النّاسَ یَوْمَ یَأْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ»؛ «و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان میآید، بترسان! آن روز که ظالمان میگویند: پروردگارا! مدّت کوتاهی ما را مهلت ده تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم! (امّا پاسخ میشنوند که:) مگر قبلاً سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟».(ابراهیم: 44)
در تمام مواردی که درخواست به دنیا برای جبران مافات است، درخواست کنندگان با پاسخ منفی رو به رو میشوند که دلیل آن نیز مشخص و واضح است؛ زیرا هیچ یک از این تقاضاها جنبه واقعی ندارد؛ بلکه عکسالعمل آن حالت اضطرار و پریشانی فوقالعاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا میشود و هرگز دلیل بر پشیمانی و دگرگونی و انقلاب درونی و تصمیم واقعی مبنی بر تغییر مسیر زندگی نیست؛ از همین روست که قرآن میفرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»؛ «و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند، باز میگردند». (انعام: 28)
ناپسند بودن مرگ
ناآگاهی از حقیقت مرگ
افرادی که مرگ را با نیستی برابر میدانند، از مرگ میترسند. نیستی، وحشتناک است؛ چنان که فقر، بیماری، ضعف و ناتوانی مایه وحشت است؛ زیرا به معنای نیستی ثروت، سلامت و توان است.
انسان هستی دارد و با آن آشناست، اما با نیستی هیچ گونه تناسب و سنخیتی ندارد و باید از آن بگریزد. اما افرادی که مرگ را آخرین مرحله زندگی پست و سخت دنیوی و سرآغاز زندگی جدید انسان و نردبانی برای صعود به هستی برتر و جاودانه میدانند، از آن ترسی به دل راه نمیدهند؛ زیرا جهان پس از مرگ را از نظر وسعت و نعمت، قابل مقایسه به این جهان نمیدانند؛ بلکه دنیا را زندان و مرگ را آزادی از این زندان و به پرواز درآمدن روح میدانند.
در سخنی از امام هادی علیهالسلام به مریضی که از مرگ میترسید و میگریست، میخوانیم: «تَخَافُ مِنَ المَوتِ لاَنَّکَ لاَ تَعرِفُهَ؛ تو از مرگ میترسی؛ چون شناختی از آن نداری.»(بحارالانوار، ج 6، ص 156)
تبهکاری
برخی از انسانها نیز مرگ را پایان زندگی و فنا و نابودی نمیدانند؛ بلکه مقدمه ای برای زندگی در سرایی وسیعتر و عالیتر میبینند، ولی به خاطر بسیار بودن اعمال بد و کم بودن اعمال نیک خود از مرگ وحشت دارند؛ زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود میبینند.
چنان که قرآن خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: «قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ اْلآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین * وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا به ما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ»؛ «بگو: اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست، نه سایر مردم؛ پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست میگویید، ولی آنها به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستادهاند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است».(بقره: 95 و94)
در سخنی از امام حسین علیهالسلام نیز آمده است: «شما تمام کوشش خودتان را صرف آبادی دنیا کردهاید و برای آخرت کار نیکی ندارید؛ به همین جهت از مرگ میترسید که از جای آباد به جای خراب منتقل میشوید.»(بحارالانوار، ج 6، ص 129)
بیایمانی
«أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُ?ْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرًا»؛ «آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، میبینی آنچنان به تو نگاه میکنند و چشمهایشان در حدقه میچرخد که گویی میخواهند قالب تهی کنند، امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست؛ زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما میگشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه میکنند) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاوردهاند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است.»(احزاب: 19)
بنابر این آیه شریفه، عدم ایمان یکی دیگر از دلایل ترس از مرگ محسوب میشود. هم چنان که در آیه دیگری میخوانیم: «أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ»؛ «یا همچون بارانی از آسمان که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد، آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود میگذارند تا صدای صاعقه را نشنوند و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند).»(بقره: 19) عدم ایمان به خدا و کفر و طغیان در برابر خداوند متعال، علت دیگر ترس از مرگ است.
دنیاگرایی
برخی دیگر از انسانها نیز به علت تعلق خاطر بیش از حد به دنیا، از مرگ میگریزند؛ زیرا مرگ میان آنها و محبوبشان جدایی میاندازد و دل کندن از آن همه امکاناتی که برای زندگی مرفه و پر عیش و نوش فراهم ساختهاند، برایشان سخت و طاقتفرساست. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 359و 358) (ر. ک: هاشمی، پرسمان قرآنی معاد، ص 74 و 67)
زهرا رضاییان
بخش قرآن تبیان