هزار و یک نکته از قرآن کریم » نکات 16 تا 30 | |
16 - «اللّه» جامعترین نام خداوند هر کدام از نامهاى خدا در قرآن کریم، ناظر به برخى از صفات اوست. تنها نامى که به تمام صفات و کمالات الهى اشاره دارد و به تعبیر دیگر، جامع تمام صفات جمال و جلال است به همین دلیل، سایر اسماى خداوند غالباً صفت براى کلمهى «اللّه» ذکر مىشود، مانند: «فإنّ اللّه غفور رحیم»(69)و «فانّ اللّه سمیع علیم».(70)
17 - معناى اللّه «اللّه» اسم است براى ذات واجب الوجود که مستجمع جمیع صفات کمال است. این نام بزرگ خداوند که اختصاص به ذات خود او دارد، در سراسر قرآن کریم دو هزار و هشتصد و دوازده بار ذکر شده است.
بعضى معتقدند که کلمهى «اللّه» اسم وضع شدهاى است و مشتق نیست، چنان که خلیل گفته است و برخى دیگر گویند که مشتق است و در اشتقاق آن اختلاف کردهاند، بعضى آن را مشتق از «اله، یأله» مىدانند که مصدر به معناى اسم مفعول است. «اله» یعنى «معبود» و برخى آن را مشتق از «وله» به معناى تحیر و سرگردانى دانستهاند؛ یعنى عقول و اندیشههاى انسانها در بارهى او متحیر و سرگردان است.(71) 18 - ویژگى نام مقدّس اللّه هر اسمى، جز کلمهى «اللّه» هرگاه حرفى از آن کم شود، معنایش به هم مىخورد. زیرا اگر «الف» حذف گردد، «للّه» مىشود. قرآن مىفرماید: «للّه ملک السّموات و الأرض»(72)و اگر «لام» اول حذف گردد، «له» مىشود. قرآن مىفرماید: «له ما فى السّموات و الأرض».(73) اگر «لام» دوم حذف گردد، «هو» مىشود. قرآن مىفرماید: «و هو اللّه لا اله الاّ هو».(74)
19 - معناى لطیف بودن پروردگار «اللّه لطیف بعباده یرزق من یشاء و هو القوىّ العزیز»(75)
توصیف خداوند به «لطیف» بدین جهت است که لطیف از مادهى «لطف» به معناى هر موضوع دقیق و ظریف و هر گونه حرکت سریع و جسم لطیف است، بنا بر این لطیف بودن خداوند اشاره به علم او نسبت به اسرار دقیق و ظریف آفرینش است. گاه به معناى خلقت اجسام لطیف و کوچک و ذرهبینى و مافوق ذرهبینى نیز آمده است. امام رضاعلیه السلام مىفرماید: «این که مىگوییم خدا لطیف است، به دلیل آن است که مخلوقات را لطیف آفریده و از اشیاى لطیف و ظریف آگاه است. آیا آثار صنع او را در گیاهان نمىبینى؟ همچنین در موجودات و حیوانات کوچک و حشرات ریز و چیزهایى که از آن هم کوچکتر است. هنگامى که به این موجودات مىنگریم، در مىیابیم که خالق آنها لطیف است».(76) اوصاف الهى
الف - اراده و مشیت الهى 20 - معناى ارادهى الهى «إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون»(77)
آیهى شریفهى فوق، از آیات برجستهى قرآن کریم است که معناى ایجاد را تبیین مىکند و مىفرماید: خداوند در ایجاد هر چیزى که ارادهاش به آن تعلق گیرد، به غیر از ذات مقدس خود، به هیچ سبب دیگرى محتاج نیست. تعبیرات قرآن کریم در این زمینه مختلف است؛ گاهى با تعبیر امر؛ «إنّما أمره إذا أراد شیئاً» و گاهى با تعبیر قول؛ «إنّما قولنا لشىء إذا أردناه أن نقول له کن فیکون»(78) و در جاى دیگر تعبیر به قضا کرده است؛ «و إذا قضى أمراً فإنّما یقول له کن فیکون».(79) گفتنى است که منظور از کلمهى امر و قول و قضا در آیات شریفه، بیان کردن شأن الهى در هنگام اراده خلقت است، نه این که خداوند متعال وقتى مىخواهد چیزى را بیافریند، این کلام را مىگوید و «کن» مىگوید، وگرنه تسلسل لازم مىآید. به دلیل این که خود تلفظ هم چیزى است که بعد از اراده کردن، تلفظ دیگرى مىخواهد، باز آن تلفظ هم چیزى از چیزهاست که محتاج به اراده و تلفظ دیگرى است.(80) 21 - خواست الهى الف - اگر خداوند بخواهد اشرف مخلوقات، (پیامبر اکرمعلیه السلام) را با «أوهن البیوت» و تار عنکبوت حفظ مىکند؛ «إلاّ تنصروه فقد نصره اللّه».(81)
ب - اگر خدا بخواهد فرعون صاحب قدرت را؛ «و فرعون ذى الأوتاد»(82) به وسیلهى آب که به آن مىنازید؛ «و هذه الأنهار تجرى من تحتى»،(83) غرق مىکند؛ «حتّى إذا أدرکه الغرق».(84) ج - اگر خدا بخواهد درخت خشک، میوهدار مىشود؛ «و هزّى إلیک بجذع النّخلة تساقط علیک رطباً جنیّاً».(85) د - اگر خدا بخواهد از یک علت، دو معلول متفاوت به وجود مىآید. گاهى حضرت موسى عصا را به سنگ مىزند، چشمهى آب مىجوشد؛ «أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عیناً».(86)گاهى نیز عصا را به دریا مىزند، قسمتى از آب دریا خشک مىشود؛ «أن اضرب بعصاک البحر».(87) ه - اگر خدا بخواهد زن بىشوهر بچهدار مىشود؛ «فحملته فانتبذت به مکاناً قصیّاً».(88) و - اگر خدا بخواهد کلاغ معلم انسان مىشود و دفن کردن مرده را به او مىآموزد؛ «فبعث اللّه غراباً یبحث فى الأرض».(89) 22 - تنها ذات داراى حیات حقیقى مرحوم علامه طباطبایىقدس سره بعد از بیان اقسام حیات دنیوى و ذکر یک سلسله از آیات کریمه چنین مىگوید: توضیح و تفسیر همهى این آیات در قرآن آمده که مىفرماید: «و ما الحیوة الدّنیا إلاّ لهو و لعب و إنّ الدّار الاخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون»(90) زندگى دنیا واجد حقیقت و کمال حیات نیست، به عکس حیات آخرت که داراى حقیقت و کمال حیات است، که مرگ در آن راه ندارد؛ «ءَامنین لا یذوقون فیها الموت إلاّ الموتة الأولى»، ولى همین حیات اخروى چنان که از آیات زیادى استفاده مىشود از طرف پروردگار متعال افاضه مىشود و اوست که انسان را در آخرت زنده مىکند و زمام همهى امور به دست اوست. بنا بر این، حیات اخروى نیز مملوک و مسخّر قدرت الهى است، نه این که مطلق و رها باشد؛ یعنى کسى که به این حیات زنده مىشود، خاصیت آن را به واسطهى خداوند مالک مىشود، نه خود به خود.
پس، حیات حقیقى باید به گونهاى باشد که عروض مرگ بر آن محال باشد و این تصور نمىشود، مگر در صورتى که حیات، عین ذات صاحب آن باشد، نه عارضى و دریافت شده از دیگرى. خداوند در قرآن مىفرماید: «و توکّل على الحىّ الّذى لا یموت».(91)بنا بر این، حیات حقیقى همان حیات خدایى است که وجود خدا بالذات داراى علم و قدرت است.(92) 23 - از نظر قرآن کریم اصل خلقت حیات به دست خداست؛ «الّذى خلق الموت و الحیوة»(93)و زنده کردن موجودات نیز به دست خداست؛ «إنّه أمات و أحیى»(94)و زنده بودن دیگران با مرگ همراه است؛ «کلّ نفس ذائقة الموت»(95)و خداوند زندهاى است که مرگ و فنا در او راه ندارد؛ «و توکّل على الحىّ الّذى لا یموت».(96)بنا بر این روشن مىشود که حیات بالاصالة مربوط به ذات خداوند است و حیات و قوام دیگران به او بستگى دارد؛ «هو الحىّ القیّوم».(97)
24 - استفاضهى عموم مردم در جهان هستى امورى وجود دارد که عموم انسانها مىتوانند از آن فیض و بهره ببرند و اختصاص به هیچ طایفه و نژاد خاصى ندارد. از جمله:
الف - رحمت الهى؛ «إنّ اللّه بالنّاس لرؤف رحیم».(98) ب - رسالت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله؛ «و أرسلناک للنّاس رسولاً».(99) ج - قبله و خانهى کعبه؛ «إنّ أوّل بیت وضع للنّاس للّذى ببکّة مبارکاً».(100) د - قرآن کریم؛ «شهر رمضان الّذى أنزل فیه القرءان هدى للنّاس».(101) ه - عاشوراى امام حسینعلیه السلام؛ «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضّلالة».(102) 25 - خداشناسى و تحوّل جهان هستى تفکّر و فرض تغییر و تحوّل در نعمتهاى خداوند یکى از راههاى خداشناسى و نعمتشناسى است.
الف - اگر درختان سبز نشوند؛ «لو نشاء لجعلناه حطاماً». ب - اگر آبها تلخ و شور شوند؛ «لو نشاء لجعلناه أجاجاً». ج - اگر آبها به زمین فرو روند؛ «قل ان أصبح ماءکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین». د - اگر شب یا روز همیشگى باشد چه مىشود؛ «ان جعل اللّیل علیکم سرمداً». ه - اگر خداوند نعمت گوش و چشم را از شما بگیرد؛ «قل أرأیتم ان أخذ اللّه سمعکم و أبصارکم و ختم على قلوبکم من إله غیر اللّه یأتیکم به».(103) ب - وجه الهى 26 - مفهوم وجه الهى «یریدون وجهه»(104)
وجه یا روى به مناسبتى که میان صورت و سطح بیرونى هر چیزى هست، به طور مجاز بر همان سطح بیرونى آن هم اطلاق مىشود. ذات چیزى براى چیز دیگرى هیچ وقت ظهور نمىکند و تنها ظاهر و سطح بیرونى و اسما و صفات است که براى موجود دیگرى جلوه مىکند. به ذات خداى تعالى نیز نمىتوان پى برد. زیرا به طور کلى علم و معرفت، نوعى تحدید فکرى است و ذات مقدس او بىنهایت است. از آنجا که وجه یا روى هر چیزى همان قسمتى است که دیگران با آن مواجه مىشوند، از این جهت مىتوان گفت: از هر چیزى آن قسمتى که به آن اشاره مىشود، نیز وجه آن چیز است. به این اعتبار نیز مىتوان گفت: اعمال صالحه وجه خداى تعالى است، همچنان که کارهاى زشت وجه شیطان است. چنانکه صفاتى را که خداى سبحان با آن صفت با بندگان خود روبرو مىشود، نظیر رحمت و خلق و رزق و هدایت، از صفات فعلیه، بلکه صفات ذاتیه را هم که به وسیلهى آن مخلوقات، خداى خود را تا حدى مىشناسند، مانند علم و قدرت، همه را مىتوان وجه خدا دانست. زیرا خداوند متعال به وسیله همین صفات با مخلوقات خود روبرو مىشود و آفریدگان نیز به وسیلهى آن به جانب خدا رو مىکنند.(105) 27 - معناى وجه اللّه وجه در لغت به معناى صورت است و گاهى به معناى ذات به کار مىرود. بنا بر این «وجهاللّه» یعنى ذات خدا. پس ذکر کلمهى «وجه» در آیهى انفاق و مانند آن متضمّن نوعى تأکید است. زیرا هنگامى که گفته مىشود «براى ذات خدا»، تأکید آن از «براى خدا» بیشتر است؛ یعنى حتماً براى خدا باشد، نه دیگرى.
افزون بر آن، معمولاً صورت انسان شریفترین قسمت ظاهرى بدن اوست. زیرا اعضاى مهم بینایى، شنوایى و گویایى در آن قرار گرفتهاند. به همین دلیل هنگامى که کلمهى «وجه» به کار برده مىشود، شرافت و اهمیت را مىرساند. در اینجا هم (به طور کنایه) که در مورد خداوند به کار برده شده است، در واقع نوعى احترام و اهمیت از آن فهیمده مىشود. بدیهى است که نه خداوند جسم است و نه صورت دارد.(106) 28 - مفهوم بقاى وجه الهى و فناى جنّ و انس «کل من علیها فان و یبقى وجه ربّک ذوالجلال و الإکرام»(107)
هر موجود داراى شعورى که بر روى زمین است، به زودى فانى خواهد شد و عمرش پایان مىپذیرد و حقیقت این فنا، انتقال از دنیا به آخرت است. زیرا زندگى دنیا حیات مقدمى است و زندگى حقیقى در آخرت است. منظور از این فنا، فناى مطلق و هیچ و پوچ شدن 2نیست، ولى پروردگار متعال با همهى جلال و اکرامش باقى مىماند، بدون این که فناى موجودات، اثرى در خود او یا دگرگونى در جلال و اکرام او باقى بگذارد. بنا بر این که مراد از وجه خدا هر چیزى باشد که دیگران به آن رو دارند، قهراً مصداقش عبارت است از تمامى چیزهایى که به خداوند منسوبند و مورد نظر هر خداجویى واقع مىگردد، مانند انبیا و اولیاى خدا و دین او و ثواب و قرب او و سایر چیزهایى که از این قبیل هستند.(108) ج - علم الهى 29 - گستردگى علم الهى «و لو أنّما فى الأرض من شجرة أقلام والبحر یمدّه من بعده سبعة أبحر مانفدت کلمات اللّه»(109)
این آیه در بارهى وسعت و گستردگى علم الهى است، اگر تمامى درختان روى زمین درختان قلم شوند و آب دریاها جوهر گردد و هفت دریا نیز به آن افزوده شود، اینها همه تمام مىشوند، اما کلمات و علم الهى تمام نخواهد شد. گاهى از ساقه و شاخههاى یک درخت تنومند، هزاران بلکه میلیونها قلم به وجود مىآید و با در نظر گرفتن حجم عظیم درختان روى زمین و جنگلهایى که بسیارى از کوهها و دشتها را پوشانیده است و تعداد قلمهایى که از آن پدید مىآید و همچنین اگر تمام اقیانوسهاى روى زمین که تقریباً سه چهارم کرهى زمین را با عمق زیادى پوشانیده است، جوهر شوند، چه وضع عجیبى براى نوشتن ایجاد مى کند؛ به ویژه با توجه به افزوده شدن هفت دریاى دیگر به آن که هرکدام از آنها معادل تمام اقیانوسهاى روى زمین باشد، آیا ترسیمى جالبتر از این براى توصیف بىنهایت به نظر مى رسد؟ جالب این که «شجره» به صورت مفرد و کلمه «اقلام» به صورت جمع آمده تا بیانگر تعداد فراوان قلمهایى باشد که از یک درخت با تمام ساقه و شاخه هایش به وجود مىآید و نیز تعبیر «البحر» به صورت مفرد و الف و لام جنس براى آن است که تمام اقیانوسهاى روى زمین را شامل شود، و کلمهى «سبعة» اشاره به کثرت دریاها دارد.(110) 30 - مراد از علم خلق و امر «ألا له الخلق و الأمر»(111) در این که منظور از «خلق» و «أمر» چیست، میان مفسران گفتگوست، اما با توجه به قرائنى که در این آیه و آیات دیگر قرآن موجود است، استفاده مىشود که منطور از «خلق» آفرینش نخستین و منظور از «أمر» قوانین و نظاماتى است که به فرمان پروردگار در عالم هستى حکومت مىکند و آنها را در مسیر خود رهبرى مىکند. این تعبیر در حقیقت پاسخى است به آنها که چنین مىپندارند که خداوند جهان را آفریده و آن را به حال خود واگذارده و کنارى نشسته است. به تعبیر دیگر عالم هستى در ایجادش نیازمند به خدا است، اما در بقا و ادامه حیات نیازى ندارد. این جمله مىگوید: همان گونه که جهان در حدوثش نیازمند به اوست، در تدبیر و ادامهى حیات و ادارهاش نیز وابسته به اوست و اگر لحظهاى خدا از آن گرفته شود، نظامش به کلى از هم گسسته و نابود مىگردد.(112) علم غیب «إنّ اللّه عنده علم السّاعة و ینزّل الغیث و یعلم ما فى الأرحام و ما تدرى نفس ماذا تکسب غداً و ما تدرى نفس بأىّ أرض تموت»(113) 69) بقره / 226. 70) بقره / 227؛ نمونه / ج 1 / ص 20. 71) دایرة الفراید / ج 2 / ص 1. 72) جاثیه / 27. 73) طه / 6. 74) قصص / 70؛ روح البیان / ج 1 / ص 398. 75) شورى / 19. 76) اصول کافى / ج 1 / ص 93 ؛ نمونه / ج 5 / ص 386. 77) یس / 82. 78) نحل / 40. 79) بقره / 117. 80) المیزان / ج 17 / ص 114. 81) توبه / 40. 82) فجر / 10. 83) زخرف / 51. 84) یونس / 90. 85) مریم / 25. 86) اعراف / 160. 87) شعراء / 63. 88) مریم / 22. 89) مائده / 31. 90) عنکبوت / 64. 91) فرقان / 58. 92) المیزان / ج 2 / ص 329. 93) ملک / 2. 94) نجم / 44. 95) آل عمران / 185. 96) فرقان / 58. 97) محاضرات. 98) حج / 65. 99) نساء / 79. 100) آل عمران / 96. 101) بقره / 185. 102) زیارت اربعین. 103) نور / ج 3 / ص 280. 104) انعام / 52. 105) المیزان / ج 7 / ص 101. 106) مجمع البیان / ج 2 / ص 263 ؛ نمونه / ج 2 / ص 664. 107) الرحمن / 27. 108) المیزان / ج 19 / ص 102. 109) لقمان / 27. 110) نمونه / ج 17 / ص 76 ؛ تفسیر کبیر / ج 25 / ص 157. 111) اعراف / 54. 112) نمونه / ج 6 / ص 206. 113) لقمان / 34. |
|
به نام خدا
باز چشم انتظار قاصدک نشسته ام تابیاید وخبری دهد خبری نو وتازه امّا او باز خبر همیشگی خود را می آورد که ظهور نزدیک است اباصالح نزدیک او راست می گوید ولی من انتظار خبری دیگر رادارم خبری که می گوید فردا خواهد آمد یا اباصالح جانم به فدایت.
تویی که محرم رازی،تو جانان عشق و نمازی تو کعبه ای تو صفایی،خدا کند که بیایی
کجاست آنکه دعای فرد مضطر را اجابت می کند
(أین المضطر الذی یجاب اذا دعا)
امام زمان بحثی است که درهمه ادیان و مذاهب مطرح است. و همگی منتظر یک منجی هستند البته برخی تصور می کنند که در اسلام فقط شیعه است که این گونه به امام مهدی علیه السلام اعتقاد دارند . حال اینکه اهل تسنن نیز به وجود امام زمان(عج) معتقدند . حال نظرات برخی از علمای آنها را بیان می نماییم.
ابوالقاسم، محمد، الحجة، او پس از درگذشت پدرش پنج ساله بود. خداوند در همین سن، به او " حکمت ربّانی" را عطا کرد. او را " قائم منتظر" گویند. اخبار متواتِرَه رسیده است که مهدی (ع ) از این امت است. و عیسی (ع) از آسمان فرود خواهد آمد، و پشت سر مهدی (ع ) نماز خواهد خواند.(1)
مقصود از پرچمهای سیاه( که در روایات مهدی (ع ) ذکر شده است) ، پرچمهای سیاهی نیست که ابومسلم خراسانی برافراشت، و دولت بنی امیه را ساقط کرد، بلکه مقصود، پرچمهای سیاهی است که یاران مهدی (ع ) خواهند آورد.(2)
میان همه فِرَقِ مسلمین اتفاق قطعی است، که عمردنیا، و احکام و تکالیف پایان نمی پذیرد، مگر پس از ظهور مهدی.(3)
پس از مرگ من، آنچه از کتابهایم که درباره طب و حکمت است، و همچنین کتابهای فلسفه و فلاسفه، همه را بفروشید، و پول آن را به فقرا صدقه بدهید. و کتابهای تفسیر و حدیث و تصوف را در کتابخانه نگاه دارید. در شب اول مرگ من، هفتاد هزار بار کلمه توحید( لا اله الا الله ) را بخوانید، و سلام مرا به مهدی (ع) برسانید.(4)
خداوند، به وسیله حضرت محمد(ص) نبوت تشریعی را ختم کرد، و دیگر تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد. همچنین خدا، به وسیله فرزند صالح پیامبر،همو که دارای نام پیامبر(محمد) و کینه پیامبر( ابوالقاسم) است، ولایت تامه، و امامت عامه را ختم خواهد کرد. و این ولی، همان کس است که مژده داده اند که زمین را چنانکه از جور و ستم لبریز شده باشد، از عدل و داد لبریز بسازد. و ظهور او به ناگهان اتفاق بیفتد.
خداوندا! این همه پریشانی و گرفتاری را، از این امت، به برکت ظهور و حضور او، برطرف فرما! اِنَّهُم یرَونَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً . کسانی ظهور او را بعید و ناشدنی می پندارند و ما آن را شدنی و نزدیک می دانیم.(5)
احمد حَنبَل، و ابوعیسی تِرمِذی، و حافظ سلیمان بن احمد طَبَرانی، همه ، با اسنادی که خود دارند، روایت کرده اند از عبدالله حرث زَبیدی، از پیامبراکرم(ص) که فرمود:" مردمان از مشرق زمین ( ایران) خروج کنند، و مقدمات حکومت مهدی را فراهم سازند". این مردم، همان کسانند که با پرچمهای سیاه، از ایران ، بیرون خواهند آمد، و در حدیث ذکر شده اند و اینها هستند که پیامبر(ص) امر کرده است همه مردم را که با امیر آنان، یعنی: مهدی علیه السلام بیعت کنند.(6)
احادیث بسیاری که به حد تواتر رسیده است وارد شده، که مهدی (ع ) از اهل بیت پیامبر(ص ) است و از اولاد فاطمه (س) است .(7)
اخبار و احادیث، از پیامبر (ص)، به حد تواتر نقل شده است که مهدی ظهور خواهد کرد. او از اهل بیت پیامبر( ص) است. او زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد.(8)
آنچه مورد اتفاق نظرعلماء است، این است که مهدی (ع ) قائم آخرالزمان است. و او زمین را از عدل و داد می آکند. احادیث درباره مهدی (ع ) و ظهور او بسیار است.(9)
باب هفتم، درباره خلیفه مهدی- رضی الله عنه- در میان علمای سلف و خلف مشهور است، که در آخرالزمان، به - حتم و یقین- مردی از اهل بیت پیامبر( ص ) ، که نام او مهدی است، ظهور خواهد کرد. او بر همه کشورهای اسلامی استیلا خواهد یافت. مسلمانان همه پیرو او خواهند شد. او به عدالت رفتار می کند، و دین را قوت می بخشد. آنگاه دَجّال پیدا می شود. عیسی مسیح (ع ) از آسمان فرود می آید و دجال را می کشد، یا با مهدی در کشتن دجال همکاری می کند. سخنان و احادیث پیامبر (ص) درباره مهدی را، جماعتی از نیکان اصحاب پیامبر، نقل کرده اند و آن احادیث را بزرگان محدثین، در کتابهای خود، با اسناد و مدارک، گرد آورده اند. محدثان بزرگی مانند ابوداود، و ترمذی ، و ابن ماجَه، و طَبَرانی و ابویعلی، و بَزّار و امام احمد حَنبَل و حاکم نیشابوری - رَضی اللهُ عَنهُم اَجمَعین- جزء ناقلان احادیث مهدی هستند... این است عقیده اهل سنت، از سلف تا خلف.(10)
خاص و عام می دانند، که در اخبار و احادیث، ضمن شمردن علائم قیام قیامت، آمده است که مردی از اهل بیت پیامبر(ص) خروج می کند، که نام او مهدی(ع) است. او زمین را، پس از آنکه از جور و بیداد آکنده باشد، از عدل و داد آکنده می سازد . در آخر ایام او، عیسای مریم(ع) از آسمان فرود می آید ، جِزیه را برمی دارد، صلیب را می شکند، و دجّال را می کشد.(11)
اهل سنت نیز، به مهدی (ع ) و مسئله مهدی یقیناً ایمان دارند.(12)
1- المهدی الموعود، ج1، ص 200.
2- همان، ج 2، ص 72.
3- شرح نهج البلاغه، ج 2، ص535.
4- الامام الثانی عشر، ص 78، پانوشت.
5- طرازُ البُردَة، شرح قصیده برده بوصیری، از کتاب " الامام الثانی عشر"، ص 77، پانوشت.
6- " العرف الوردی"، از " المهدی الموعود..." ، ج 2، ص 72.
7- " اللمعات"، نقل از: " منتخب الاثر"، ص 3، از حاشیه " صخیح ترمذی"، ج 2، ص 46، چاپ دهلی ( 1342 ه.ق)
8- " اسعاف الراغبین"، ج 2، ص 140، چاپ مصر(1312 ه.ق) .
9- " سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب" ، ص 78.
10- غایة المامول، ج 5، صص 632 و 381.
11- تفسیر " المنار"، ج6، ص 57.
12- " المهدی المنتظر و العقل"، تالیف شیخ محمد جواد مغنیه لبنانی ، ص59.
سورهای که خلاصهی قرآن است
شناختنامه قرآن 14
سوره ی مبارکه ی هود
هود یازدهمین سورهی قرآن است که در مکه نازل شده و حاوی معارف مختلف اصولی دین و اخلاق کریمه انسانی و احکام شرعی کلی مربوط به عبادات و معاملات و سیاسات و ولایات است.
توصیف عرش، کرسی، لوح ، قلم، سماء، ارض، ملائکه ، جن، شیاطین، گیاهان، حیوانات، انسانها و نیز بیان ماجرای ابتداء خلقت و بازگشت آن، فانی شدن عالم و رجوع الیالله سبحانه از موضوعات این سوره است.
روز بعث و مقدمات آن یعنی عالم قبر، برزخ ، قیام از قبر، حشر ، جمع، سوال، حساب ، وزن، شهادت شاهدان، قضای الهی و در نهایت بهشت و جهنم و درجات و درکات آن دو و رابطه بین خلقت انسان و عمل او و بین عمل و نتیجه آن که سعادت یا شقاوت ، نعمت یا نقمت و درجه یا درکه سقوط است و در نهایت وعده و وعید و انذار و تبشیر با موعظه و حکمت و جدال احسن میباشد. 1
اهمیت سوره هود
با توجه به مطالب ذکر شده در محتوای سوره روشن میشود «سوره هود خلاصه قرآن کریم است»
محور اصلی سوره هود
آیات این سوره تمامی معارف متعدد ذکر شده را با همه تفاصیل آنها به یک اصل واحد برمیگرداند که همان اصل توحید است. توحید به این معنا که او ربّ همه موجودات عالم است و جز او ربّی نیست. او پرورش دهنده همگان بوده و هرکس هر چه دارد از آنِ اوست . تسلیم از تمامی جهات در مقابل او واجب و لازم است چرا که او مالک و مدبر و ربّ است.سوره با انذار و تبشیر سنت الهی در مورد بندگان آغاز میشود . اخبار امتهای پیشین و قصه اقوام نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و موسی -علیهم السلام- و آنچه آنها را وادار به گردنکشی و سرپیچی از دعوت الهی و فساد در زمین و اسراف نمود، توصیف می کند. آنچه پروردگار به مومنان و کفار وعده داده و در خلال این امور معارف الهی مربوط به توحید و معاد و نبوت را بیان میکند.
نکته مهم
سوره هود بیان میکند که تمام معارف الهی در هنگام تحلیل به توحید باز میگردد پس روشن میگردد محور قرآن کریم توحید است. 2
برای انتظار حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف)، باید پیمانه مودت خویش را از نور موالات و دوستی خاندان پاکیها (معصومان علیهم السلام) سرشار کرد.
«و ان تملا ... مودتی نور الموالاة لمحمد و آله.»(1)
زیرا در سایهسار فرهنگ «موالات» پاکان و پاکیها همه مفاسد دنیوی ما در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اصلاح میگردد:
«بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا و اصلح ما کان فسد من دنیانا.» (2)
واژه «موالات» دارای دو مفهوم است. این دو معنا، مانند دو رکن همراه با هم، معنابخش ماده «موالات»اند. واژگان «دوستی» و «پیروی» با هم، «موالات» را در ذهنها به تفسیر تصویر میکشند.
«موالات» به حکم باب «مفاعله»، امری است متقابل، یعنی ما شیعیان، خاندان اهلبیت را دوست میداریم و از آنان اطاعت میکنیم، و آنان نیز ما را دوست داشته و توسلات و تقاضاهای ما را اجابت کرده و ما را شفاعت میکنند.
سید ابن طاووس (رحمة الله) میگوید: سحرگاهی، در سرداب مقدس حضرت در سامره، نوای آن عزیز را شنیدم که مینالید و میفرمود: «اللهم! ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا، و بقیة طینتنا؛ پروردگارا! شیعیان ما، از پرتو انوار ما خلق شدند و از زیاده گل ما سرشته گردیدند. (3)
ابو ربیع شامی میگوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: از عمر و بن اسحاق، حدیثی نقل شده که:دخل علی امیرالمؤمنین علیه السلام فرای صفرة فی وجهه. قال: ما هذه الصفرة؟ فذکر وجعا به . فقال له علی علیه السلام، انا لنفرح لفرحکم و نحزن لحزنکم، و نمرض لمرضکم، و ندعو لکم، فتدعون فنؤمن. قال عمرو: «قد عرفت ما قلت، و لکن کیف ندعو فتؤمن؟» فقال: «انا سواء علینا البادی و الحاضر.» فقال ابو عبدالله علیه السلام: «صدق عمرو .»(4)
فردی به حضور امیر مؤمنان رسید و حضرت، در صورت او، زردی مشاهده کرد. فرمود:
این زردی چیست؟ گفت که دردی دارد. حضرت فرمود: «ما، با شادی شما، شاد میشویم، و از غم شما اندوهناک، و از مریضی شما مریض میگردیم، و برای شما دعا میکنیم، پس شما هم دعا میکنید و ما آمین میگوییم.»
عمر و گوید: گفتم: «آنچه فرمودی، فهمیدم، اما چگونه بر دعای ما آمین میگویید؟
فرمود: «برای ما، مسافت دور و نزدیک فرقی ندارد.» امام صادق علیه السلام فرموند: «عمرو، راست گفت.»
به خوبی مشاهده میشود که موالات، دو طرفی است و از روایات استنباط میشود که آن امام عزیز، با محبت خروشان خود، به شعیان خود نظر دارد. مگر نه آن است که یوسف گمشده، «رحمت موصوله» (5) و مهر بی کران و رحمت پیوسته الهی است .
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
«خداوند، رحمت کند بندهای که ما را نزد مردم محبوب کند و ما را در معرض دشمنی و کینهتوزی آنان قرار ندهد. همانا، به خدا سوگند، اگر سخنان زیبای ما را برای مردم روایت میکردند، به سبب آن، عزیزتر میشدند و هیچ کس نمیتوانست بر آنان وصلهای بچسباند، ولی یکی از آنان کلمهای را میشنود، پس ده کلمه از پیش خود بر آن میافزاید.» (6)
آری پیمانه مودت و دوستی را باید از نور موالات محمد و آل محمد، سرشار و سرریز کرده که اجر زحمات رسول و پاداش رسالت آن سترگ است همچنان که در آیه چنین آمده است: «لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»(7)؛ برای رسالتم هیچ اجر و مزدی از شما نمیخواهم مگر دوستی اهل بیتم و در آیه دیگر چنین آمده که: «و ما اسالکم من اجر فهو لکم»(8)؛ سود و ثمره این محبت و علاقه، به خود ما باز میگردد و ما را به پاکان و پاکیها وصل میکند و به اوج و رفعت میکشاند و اینگونه است که «فائز» میشویم: «فاز الفائزون» بولایتکم (9) در سایه ولایت پاکان است که رستگاران، به رستگاری دست یافتهاند و از «ذلت خوض و فرو رفتن» به «عزت فوز و سر بر کشیدن» نائل گشتهاند . در آیهای دیگر میخوانیم:
«ما اسالکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا» (10)؛ فقط، از کسانی که بخواهند راه را بیابند و حرکت کنند، رسول، مزد رسالت را میخواهد. در دعای ندبه نیز آمده است:
«فکانوا هم السبیل الیک و المسلک الی رضوانک» (11)؛ همانا تنها، این خاندان راه به سوی خدا هستند و طریقه کسب رضوان اویند.
در سه آیه یاد شده سخن از آن است که اجر و پاداش رسالت حضرت محمد صلی الله علیه و آله:
الف) مودت امت
ب) آن اجر، برای خودتان است
ج) آن اجر، فقط از آن کسی است که خواسته باشد راه یابد.
این عاطفه سرشار است که میتواند به گامهای ما، توان دهد و آن را در «سبیل» و راه خدا همراه با ثبات و استواری، به حرکت و جریان بیندازد، و با این محبت به حجت خدا است که با تمام وجود، نجوا میکنیم:
«السلام علیک یا سبیل الله الذی من سلک غیره هلک» (12)؛ تو ای حجت خدا! - تنها راه هستی و من، سرشار از عشق تو هستم و با تو آغاز میکنم و با تو ادامه میدهم و تنها، تو، شفیع و همراه من، در آغاز و در ادامه هستی. (13)
راستی، کبوتر دل من، در کدامین آسمان باید پرواز کند و در کدامین آستان باید آشیانه گزیند؟ جز آسمان پاکیها که راه نجات و سعادت و رشد مرا به همراه دارد و آستان پاکان، که پناهی مهربان و دل سوز، راهی هست؟
تو، آگاه به تمامی راه هستی و آزاد از تمامی جاذبهها؛ تو، خلق را برای خدا میخواهی و در جهت او به حرکت میداری و آنان را به قلههای «قرب» و «رضوان» رهنمون میسازی. (14)
پینوشتها:
1- فرازی از دعای زیارت آل یس .
2- فرازی از زیارت جامعه کبیره .
3- الصحیفة المبارکة المهدیه، ص 291 (نقل از مهر بیکران)
4- بصائر الدرجات، جزء 5، ب 16، (نقل از مهر بیکران)
5- فرازی از زیارت جامعه کبیره .
6- الروضة من الکافی، ص 229، ح 293 (نقل از مکیال، ج 2، ص 221 .)
7- شوری، 23 .
8- سبا، 47 .
9- فرازی از زیارت جامعه کبیره .
10- فرقان: 57 .
11- فرازی از دعای ندبه .
12- فرازی از دعای صاحب الامر .
13- فمعکم معکم لامع غیرکم (فرازی از زیارت جامعه کبیره)
14- اریدکم لله (نهج البلاغه، خ 136) .
برگرفته از مجله انتظار، ش 5 (با دخل و تصرف)
وجود امام زمان(عج)، هر چند غایباند، دو گونه فایده تکوینی و تشریعی دارد. فائده تشریعی وجود آن حضرت، بر سه گونه است. مهمترین آن هدایت خلق است و مشهورترین لقب آن حضرت، یعنی «مهدی»، بر آن دلالت میکند این هدایتها به سه دوره تقسیم شده است: 1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا 2- دوران غیبت کبرا 3- هدایتهای پس از ظهور .
این مقاله، به پنج نمونه از هدایتهای دوره نخست پرداخته است .
سلیمان اعمش میگوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «چگونه مردم از حجت غایب بهره میبرند؟» فرمود: «همانگونه که از آفتاب زیر ابر بهره میبرند.» (1)
در این روایت، امام غایب، به آفتاب زیر ابر تشبیه شده و فوائد او به فوائد آفتاب پنهان در زیر ابر . پس در این تشبیه، دو وجه شباهت وجود دارد: یکی، اصل بهرهبرداری مردم از نور و گرما و اشعه مفید خورشید است که در روزهای ابری بر زمین میتابد و دیگری کمتر بودن مقدار آن بهره نسبت به روزهای آفتابی است.
همانگونه که در روزهای آفتابی، بهره مردم از آفتاب، بیشتر است، در عصر ظهور، بهره آنان از برکات وجود امام معصوم، بیشتر خواهد بود .
البته، برکات و فوائدی که از حجت غائب، امام مهدی، روحی فداه، به جهان خلقت و مردم میرسد، بحث مهمی است، ولی ما، در مقام استقصای این بحث نبوده و تنها برای روشن شدن موضوع مقاله، به بررسی آن میپردازیم اینک، با نگاهی به دلایل عقلی و نقلی، این فوائد را بر دو گونه مییابیم: (2)
امام زمان علیه السلام، به عنوان یکی از چهارده معصوم، علت غایی آفرینش انسان و جهان است؛ زیرا، همانگونه که مخلوقات، در پیدایش خود، نیازمند علت غایی هستند، در تداوم خلقت نیز به آن محتاجاند؛ یعنی، لطف و عنایت خداوند متعال، به خاطر وجود یکی از آن حضرات بر روی زمین است. در زیارت جامعه آمده است:
«بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض ... .»
ذکر این فوائد، خارج از هدف این مقاله است .
ما، در این مقاله، به سه گونه فواید اشاره میکنیم:
الف) احکام ولایی؛ آن حضرت، گاهی به واسطه افرادی خاص، در مسائل مهم، حکم نهایی را بیان فرموده و گاه بی واسطه، حکم و اختلافی را برطرف کرده است. این گونه احکام، مخصوصا، در عصر غیبت صغرا، نمونههای زیادی دارد .
ب) دعا یا استغفار آن حضرت برای مؤمنان و صالحان و مستضعفان و یا لعنت ایشان بر کافران و ظالمان؛ به این فایده، در روایات «عرض اعمال بندگان بر امام زمان علیه السلام» تصریح شده است. نیز دعاهایی که آن حضرت در شب قدر و عرضه مقدرات سالانه بر ایشان، برای افراد شایسته میکند، از این دسته است .
ج) هدایتهای عمومی و خصوصی آن حضرت به رهجویان و حقطلبان در عصر غیبت صغرا و کبرا؛ هدایت عمومی و جهانیشان، پس از ظهور، مهمترین فایده وجودی آن حضرت است، به همین جهت، مشهورترین لقب آن حضرت - که در روایات متواتر آمده - «مهدی» است . هر چند همه امامان ما، «مهدی» هستند، همان طور که همه آنان، سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و تقی و نقی هستند، ولی این صفت، به صورت ویژه، بر خصوص امام دوازدهم «موعود منتظر» اطلاق شده است .
در این که لقب مذکور، به معنای اسم مفعول است یا به معنای فاعلی، دو نظر وجود دارد. روایت جابر از امام محمد باقر علیه السلام نظر نخست را تایید میکند؛ زیرا، در آن آمده است:
«انما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی ... .» (3)
از این روایت استفاده میشود که «مهدی» به معنای اسم مفعول است، ولی گاهی اسم مفعول، به جهت مبالغه، به معنای اسم فاعل میآید، مانند «محصن» به معنای «شخصی عفیف و خویشتندار.» در این جا نیز «مهدی» به معنای «هادی» است. البته کسی که از هر جهت هدایت شده باشد؛ هادی همه جانبه نیز خواهد بود . حکمت اختصاص این لقب به امام زمان علیه السلام آن است که علاوه بر علوم و انواری که خداوند به همه ائمه علیهم السلام عنایت فرموده، الطاف و هدایتهای ویژهای به آن حضرت دارد که پس از ظهور، مردم جهان را با همه تنوع فکری و تفاوت نژادی و فرهنگی، به زیر فرمان خدای متعال رهبری میکند و راه سعادت را به همگان نشان خواهند داد. از این رو، طبری، در دلائل الامامة، از انس ابن مالک نقل میکند که:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد. وقتی علی علیه السلام را دید، دست بر دوش او گذاشت و فرمود: «ای علی! اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی کند که مردی از نسل تو به حکومت برسد که به او «مهدی» گفته میشود. او، به سوی خدای عزوجل هدایت میکند، و عرب به واسطه او، هدایت میشود، چنان که تو - یا علی! - کافران و مشرکان را از گمراهی نجات دادی و هدایت کردی ... (4)
از این روایت استفاده میشود که این لقب، به معنای اسم فاعل است، ولی بهتر آن است که بگوییم، این لقب شریف، به هر دو معنای اسم فاعلی و اسم مفعولی، در حق آن جناب آمده است .
آری، او، هدایت یافته کامل و هدایت کننده تمام عیار بشر از جانب پروردگار جهان است .
قبل از بیان مصادیق این هدایتها، لازم است به دو نکته اشاره کنیم:
1- در عصر غیبت کبرا، مردم، موظفاند برای تشخیص وظایف شرعی، یا خود به کتاب و سنت مراجعه کنند و یا از مجتهدان متخصص تقلید کنند، و هیچ نظر و حکمی، با ادعای صدور آن از امام غایب اعتباری ندارد. این قاعده مسلم، به مقدار زیادی، مانع فرصتطلبی شیادان و توطئه دشمنان و هرج و مرج فرهنگی شده است .
2- متاسفانه، در طول تاریخ غیبت و مخصوصا اخیرا، اشخاصی از عواطف پاک مؤمنان نسبت به حضرت، سوء استفاده کردهاند و برای موجه نشان دادن خود و بازار گرمی، داستانهای دروغین و گاهی مبتذل، از ملاقات خود یا دیگران با حضرت نقل میکنند که باعث وهن مذهب و سستی اعتقاد مردم میشود .
در این مقاله، به احادیث یا داستانهایی که آن حضرت، فرد یا گروهی را هدایت فرمودهاند، و مدرک معتبری دارد، (5) بسنده شده و از نقل مطالب سست و موهون، خودداری میکنیم .
این هدایتها، در سه مرحله است:
1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا ؛ 2- عصر غیبت کبرا؛ 3- عصر ظهور .این دسته بندی، از آن جهت است که تولد و زندگی آن حضرت تا شهادت پدر بزرگوارشان، مانند دوران غیبت، مخفی و در هالهای از کتمان و تقیه بود. به این جهت، احادیث دوران ولادت و کودکی حضرت، در این بخش از گفتار میآید .
1- شیخ طوسی، نقل میکند که گروهی از شیعیان مفوضه (افراطی) و مقصره (تفریطی)، شخصی به نام «کامل بن ابراهیم مدنی» را به سوی امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند . کامل میگوید:
با خود گفتم: از امام بپرسم که «آیا صحیح است که داخل بهشت نمیشود مگر کسی که مانند من عقیده و معرفت داشته باشد (شیعه دوازده امامی باشد).»
هنگامی که بر حضرت وارد شدم ... و سلام کردم در مقابل دری نشستم که در مقابل آن، پردهای آویخته بود. بادی وزیده و پرده را کنار زد. ناگهان چشمم به نوجوانی مانند پاره ماه افتاد که حدود چهار سال سن داشت. او، مرا صدا کرد و گفت: «کامل بن ابراهیم!»
بر خود لرزیدم و بی اختیار عرض کردم: «لبیک ای آقای من!» فرمود: «به نزد ولی خداوند و به در خانه حجت خدا آمدهای تا بپرسی آیا علاوه بر آنان که مانند شما معرفت و عقیده داشته باشند کسان دیگری هم وارد بهشت میشوند؟» گفتم: «آری! به خدا قسم، همین سؤال را داشتم.» حضرت فرمود: «در آن صورت، تعداد بهشتیان، بسیار کم خواهد بود! به خدا قسم! علاوه بر آنان، گروه دیگری نیز وارد بهشت خواهند شد که به آنان «حقیه» (6) گفته میشود.» پرسیدم: «آنان چه کسانی هستند؟» فرمود: «گروهی که «علی» را دوست دارند و به خاطر محبت به «علی ، قسم میخورند، اما حق و فضیلت او را نمیدانند.»
سپس مدتی ساکت شد، آنگاه فرمود: «نیز آمدهای تا از عقیده مفوضه بپرسی؟» فرمود: «آنان، دروغ میگویند، بلکه دلهای ما، ظرف خواست خداوند است. هنگامی که او بخواهد، ما میخواهیم . خداوند، در قرآن میفرماید: «و ما تشاءون الا ان یشاء الله.» (7)
سپس پرده به حالت پیشین برگشت و دیگر من نتوانستم آن را بگشایم. در این حال، امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: «دیگر چرا این جا نشستهای، در حالی که حجت خداوند و جانشین من، به پرسشهایت پاسخ داد؟» (8)
منزل امام، زیر نظر مراقبان خلیفه و جاسوسان بود و نشستن بیش از آن مصلحت نبود .
در این حدیث شریف، امام مهدی علیه السلام در دامن پدر، در حالی که کودکی چهارساله بود و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند و زندگی مخفی داشتند و جز در مقابل بعضی از خواص شیعه ظاهر نمیشدند، به دو مسئله مهم پاسخ میدهند. طبق این روایت، امام فرمودند که دایره رحمت خداوند را تنگ نگیرید. هر چند بهشت، در اصل، برای شیعیان است، ولی گروهی از غیر شیعیان که مغرض نیستند و حضرت علی علیه السلام را دوست دارند، به بهشت وارد خواهند شد .
نیز حضرت تفویض را باطل دانستند. در تفسیر آن، دو احتمال است: یکی این که خداوند، پس از خلقت انسان، او را به حال خود واگذار کرده و هیچ تصرفی در افعال اختیاری و طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت او ندارد. در مقابل اینان، جبریه هستند که اختیار را از انسان نفی میکنند. به نظر اهل بیت علیهم السلام هر دو نظر (جبر و تفویض) باطل است، و از این رو، امام زمان علیه السلام مفوضه را تکذیب کردند و فرمودند: «دلهای ما، ظرف خواست خداوند است و در محدوده مشیت و اراده او، انسان میتواند فعل یا ترک را اختیار کند.»
احتمال دیگر، تفویض ربوبیت جهان به ائمه علیهم السلام است. شیعیان غالی، معتقد بودند که ائمه علیهم السلام، پروردگار جهان هستند و آناناند که بر مردم روزی میدهند و زنده میکنند و میمیرانند و امام زمان علیه السلام این عقیده را نفی کرده، میفرماید: «دلهای ما ائمه، ظرف خواست خداوند است و خواست ما، محدود و مقید به خواست او است و ما، مطیع او هستیم.»
احتمال دوم، از آن جهت که مفوضه، در مقابل مقصره، (کسانی که مقام امام را از آن چه هست، پایینتر میدانند) قرار گرفته، صحیحتر است .
2- مرحوم صدوق، از شخصی به نام ابومحمد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل میکند که:
در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم. پس از نماز عشاء، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حجام، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت: «ای حسن بن وجنا نصیبی!» من، برخاستم. دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیشتر، پیشاپیش من راه افتاد. من، چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانه حضرت خدیجه، صلوات الله علیها، آورد که در آن اتاقی بود که در وسط آن دیوار بود و پلهای از چوب ساج داشت. کنیزک، بالا رفت. آنگاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا!» من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم.» پس حضرت صاحب الزمان علیهالسلام به من فرمود: «آیا فکر میکنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچگاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم.» سپس یکایک اوقاتی که حج به جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایم برشمرد .
من از وحشت و تعجب، بی هوش شدم و افتادم. آنگاه، دستی را بر روی شانه خود احساس کردم. برخاستم. به من فرمود: «ای حسن! در خانه جعفر بن محمد [ ظاهرا، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه] بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش ... .»
سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود. فرمود: «این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حقجویان از دوستان ما نده. خداوند عزوجل، تو را موفق بدارد!»
پرسیدم: «ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمیبینم؟» فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد.»
حسن بن وجناء میگوید: از حج برگشتم و در خانه جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمیآمدم: برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن.»
پس هنگام غذا، وارد خانهام میشدم، ظرف چهارگوشهای پر از آب مییافتم که گرده نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت. از آن میخوردم و همان، مرا کفایت میکرد. لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برایم میآمد . و هرگاه(خانوادهام) برایم آب میآوردند، با آن، خانه را آبپاشی کرده و کوزه را خالی میکردم (زیرا، آب داشتم) یا هنگامی که غذا میآوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه میدادم تا راز کار مرا، همراهانم ندانند.» (9)
از این واقعه استفاده میشود که امام (علیه السلام) از حال شیعیان خود، کاملا، خبر دارد، بلکه میفرماید: «من، در تمام سفرهای حج، همراه تو بودم.» حضرت، با نشان دادن معجزهای در خانه امام جعفر صادق علیه السلام - که ظاهرا در آن زمان، به صورت معبدی در آمده بود - صدق و صحت احساس و دریافت راوی (حسن بن وجناء) را تایید کرد و دعای فرج و صلوات مخصوص را به او تعلیم داد.
3- مرحوم صدوق، از ابوعبدالله بلخی نقل میکند که:
امام زمان علیه السلام بر جعفر کذاب، هنگامی که به ناحق، ادعای میراث امام حسن عسکری علیهالسلام کرد، از مکان مجهولی ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! چرا میخواهی حق مرا ببری؟!» جعفر متحیر و مبهوت ماند. آنگاه حضرت غایب شد. جعفر، پس از آن، هر چه در میان مردم گشت، آن حضرت را نیافت تا آن که مادر امام حسن عسکری علیه السلام معروف به جده از دنیا رفت. او وصیت کرد، در همان خانه امام حسن علیه السلام دفن شود. جعفر، مانع شد و گفت: «نباید در این خانه دفن شود.» این جا نیز حضرت بر او ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! آیا این خانه تو است؟» سپس حضرت غایب گشت و دیگر دیده نشد. (10)
میدانیم با وجود فرزند(طبقه اول)، ارث، به برادر (طبقه دوم) نمیرسد. جعفر، مدعی بود از آن جا که امام حسن عسکری علیه السلام فرزند ندارد، او، وارث امام (علیه السلام) است و اجازه نمیدهد کسی در خانه امام دفن شود. حضرت، با ظهور خود، ادعای او را باطل ساخت .
4- مرحوم صدوق، بدون واسطه، از ابوالادیان نقل میکند که:
من، خدمتگزار امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم و نامههای حضرت را به شهرهای اطراف میبردم. در بیماری وفات آن حضرت، بر وی وارد شدم. نامههایی نوشتند و به من دادند و فرمودند: «آنها را به مدائن ببر . چهارده روز، غیبت تو طول خواهد کشید. روز پانزدهم، وقتی وارد سامرا شدی، صدای ناله عزا را از خانه من خواهی شنید و بدن مرا برای غسل دادن بر روی مغسل میبینی.»ابوالادیان میگوید: پرسیدم: «ای آقای من! در آن صورت، پس از شما، چه کسی امام خواهد بود؟» فرمود: «کسی که جواب نامهها را از تو بخواهد، او، جانشین من خواهد بود.» عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، او، جانشین من است.» عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» فرمود: «کسی که بگوید در کیسهها چیست، او، جانشین من است.»
در این جا، هیبت حضرت، نگذاشت بپرسم: «منظور از کیسهها چیست؟»
ابوالادیان میگوید: «نامهها را به مدائن بردم و جوابهایش را گرفتم. همانگونه که امام فرموده بود، روز پانزدهم، به سامرا برگشتم و دیدم از خانه امام علیه السلام صدای ناله و شیون بلند است و بدن آن حضرت، بر روی مغتسل قرار دارد و «جعفر بن علی برادرش»، (فرزند امام علی النقی علیه السلام) در کنار در منزل نشسته و شیعیان، دسته دسته، بر وفات برادرش، به او تسلیت میدهند و به جهت رسیدن او به مقام امامت، تبریک میگویند.» با خود گفتم: «اگر این شخص امام باشد، دیگر امامت شیعه، باطل شده است؛ زیرا، من، سابقا، او را با کارهای خلافی، چون شرب خمر و گوی بازی و طنبورنوازی میشناختم. با این حال، جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم. او، از من، چیزی نخواست. در این هنگام، عقید (غلام حضرت) نزد جعفر آمد و گفت: "آقای من! برادرتان کفن شده است. برخیز و بر وی نماز بخوان! " جعفر و شیعیانی که اطرافش بودند، حرکت کردند، در حالی که پیشاپیش آنان، دو نفر از ماموران دولت بنی عباس، به نام سمان و حسن بن علی (معروف به سلمه از یاران معتصم عباسی) بودند .
هنگامی که به خانه امام رسیدیم، دیدم، امام (علیه السلام) کفن شده، روی تخت قرار گرفته است . جعفر، جلو رفت تا بر برادرش نماز بخواند. همین که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندمگون و پیچیده موی و گشاده دندان، بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و گفت: " ای عمو! عقب بیا که من، برای نماز بر پدرم، سزاوارترم." جعفر، عقب آمد، در حالی که رنگش پریده و زرد شده بود. کودک، جلو رفت و بر حضرت نماز خواند. آنگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را در کنار پدر بزگوارش دفن کردند.»
ابوالادیان میگوید: همان کودک، به من فرمود: "ای بصری! جواب نامههایی که به همراه داری، به من بده." من نیز پاسخها را به او دادم و با خود گفتم: "این، دو نشانه از علائم امامت که امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموده بود. فقط، نشانه سوم باقی ماند."
آنگاه به سوی جعفر بن علی رفتم. دیدم، ناراحت است و آه میکشد. یکی از شیعیان، به نام حاجز وشاء برای آن که حجت را بر او تمام کند، از وی پرسید: «این کودک چه کسی بود؟» جعفر گفت: «به خدا قسم! تا کنون او را ندیده و نشناسم.»
ابوالادیان میگوید: «در همین حال که نشسته بودیم، جماعتی از قم رسیدند و خواستند خدمت امام حسن عسکری علیه السلام برسند، وقتی از وفات حضرت آگاه شدند، پرسیدند: "به چه کسی تسلیت بگوییم؟" آنان را به جعفر بن علی معرفی کردند. آنان، خدمت جعفر رسیدند و به او سلام کردند و تسلیت گفتند و افزودند: «همراه ما، نامهها و اموالی است که باید بگویی از چه کسانی و چه قدر است تا بتوانیم آن را تحویل شما دهیم."
جعفر، ناراحت شد و در حالی که لباسش را تکان میداد، برخاست و گفت: "شما، از ما، علم غیب میخواهید."
پس از رفتن جعفر، در حالی که این گروه متحیر بودند، خادمی از درون خانه امام بیرون آمده و نام یکایک صاحبان نامهها و اموال را به ایشان گفت و افزود: "همراه شما، نامههای فلانی و فلانی و کیسهای است که در آن هزار دینار سالم و ده دینار تقلبی وجود دارد." شیعیان قم نیز نامهها و اموال را به آن خادم تحویل دادند و گفتند: "آن کس که تو را برای این کار فرستاده، همان، امام است."
جعفر، پس از این حادثه، نزد خلیفه (معتمد عباسی) آمد و آن را نقل کرد. معتمد نیز ماموران خود را برای تفتیش، به خانه امام (علیه السلام) فرستاد. آنان، صقیل کمال الدین (کنیز حضرت) را دستگیر کردند و آن کودک را از وی درخواست کردند. کنیز، با زیرکی، ادعا کرد، حامله است تا مسئله کودک را بپوشاند و دستگاه خلافت را، به انتظار تولد کودک بنشاند .
آنان نیز ساده لوحانه، کنیز را به قاضی ابی الشوارب سپردند، ولی مرگ عبیدالله بن خاقان (وزیر مقتدر عباسی) آنان را غافلگیر کرد و رشته کارهایشان به هم ریخت. از طرفی، قیام بردگان زنگی، در بصره، چنان آنان را سرگرم ساخت که از آن کنیز غافل شدند و او توانست به سلامت از نزد ایشان به منزل امام بازگردد.» (11)
در این جریان، امام (علیه السلام) با حضور به جنازه پدر و نماز خواندن بر او و درخواست جواب نامهها از ابوالادیان و معرفی صاحبان نامهها به اهل قم و مقدار موجودی کیسهها، حجت خداوند را معرفی و مدعی امامت را رسوا کرد. حضرت، با این که در شرایط تقیه و استتار بودند، خداجویان و حقطلبان را هدایت فرمودند .
پینوشتها:
1- منتخب الاثر، ص 336 به نقل از ینابیع المودة. مضمون این روایت، به روشها و طرق مختلف، از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده است .
2- گاهی گفته میشود: «یکی از فوائد وجود امام، وساطت در فیض است.» اگر منظور از آن، همان علت غایی یا وساطت در فیوضات معنوی و تشریعی باشد، مورد قبول است، ولی اگر وساطت در ربوبیت جهان و علیت فاعلی آن باشد، مورد قبول متکلمان شیعه نیست یا مورد نقد و اشکال است . از این جهت، ما، از ذکر این عنوان، خودداری کردیم. البته توضیح کامل بحث علت غایی بودن حضرات معصومین علیهم السلام نیاز به مجال واسع دیگری دارد .
3- بحارالانوار، ج 51، ص 29 از کتاب الغیبة سید علی بن عبدالحمید. نظیر این روایت، در همان جلد، ص 29 و 30 نیز آمده است .
4- این که خداوند به واسطه حضرت مهدی علیه السلام عرب را هدایت میکند، منافاتی با هدایت جهانی آن حضرت ندارد. شاید تاکید بر هدایت عرب، از جهت بلند پروازی و تعصب خاص این نژاد است .
5- منظور از مدرک معتبر، اصطلاح فقهی آن، یعنی حدیث صحیح یا موثق نیست، بلکه مراد، آن است که حدیث یا داستان، در کتب معتبر اصلی شیعه، آمده باشد و سلسله سند متصل یا مرسل، به علمای معتبر شیعه و در نهایت به معصوم علیه السلام منتهی شود .
6- مرحوم مجلسی، در بحارالانوار، ج 52، ص 50، میگوید: «مراد از حقیه، مستضعفان از اهل سنت، ضعفای شیعه یا هر دو گروهاند.»
7- دهر: 30 .
8- الغیبة، شیخ طوسی، ص 246 .
9- کمال الدین، ج 2، ص 443 .
10- کمال الدین، ج 2، ص 442 . این داستان، از هدایتهای تشریعی قسم نخست است .
11- کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 475 .
منبع:
مجله انتظار، ش 5، ابوالقاسم تجری گلستانی
در روایات بسیاری، تاکید فراوان شده که معرفت و شناخت امام را باید جدی گرفت. و این از بدیهات است که تا زمانی که امامت را نشناسی؛ نسبت به وظایف خود در مورد ایشان نیز ناآگاه خواهی بود. در حدیثی سفارش شده است که دعای عرفان را بخوانید. در فراز آخر این دعا آمده است:
«اللهم عرفنی نفسک ... اللهم عرفنی حجتک؛ فانک ان لم تعرفنی حجتک ظلمت عن دینی.»
در این دعا از خداوند میخواهیم که «حجت» خودش را به ما معرفی کند و بیان میکنیم که اگر چنین نشود، به وادی گمراهی دینی خواهیم غلتید.
در روایات فراوانی آمده است که اگر امام زمان خویش را نشناسیم، همانند مردم دوران جاهلیت، از دنیا خواهیم رفت.
همه اینها نشان از آن دارد که مسئله معرفت و شناخت امام، از اهمیت زیادی برخوردار است. (1)
زراره از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمودند:
«امام خودت را بشناس، زیرا، هرگاه، امام خود را شناختی، تقدم یا تاخر این «امر»، زیانی به تو نرساند.»
یعنی، چه دولت حق، زود ظاهر شود و یا دیر، برای تو مساوی خواهد بود و زیانی نکردهای؛ زیرا، زیان، برای کسی است که امامش را نشناخته است .
«اعرف امامک فانک اذا عرفته لم یضرک، تقدم هذا الامر او تاخر.» (2)
«کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد، مانند مردم جاهلیت مرده است و هر کس بمیرد و امامش را شناخته باشد، تقدم و تاخر این «امر» (حکومت مهدی آل محمد) او را زیان ندهد. اگر کسی بمیرد و امام خود را شناخته باشد، مانند کسی است که در خیمه امام قائم همراه او باشد.»(3)
این دسته روایات، به خوبی، گزارش از آن دارند که شیعه، همواره «جریان پیوسته انتظار» بوده است.
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا امام عسکری (علیه السلام) همه، از «انتظار» سخن راندهاند و فرهنگسازی فرمودهاند و نشان از کوهسار حکومت مهدی آل محمد دادهاند، و مشتاقان حکومت مهدی را بشارت و نوید دادهاند که با شناخت و معرفت از امام و خط امامت معصومان علیهم السلام در خیمه امام قائم در آمدهاند، هر چند که قبل از خروج و قیام آن حضرت، به چنگ مرگ در آیند و فرصت تشرف به محضر آن عصاره هستی را درنیابند.
خدایا توفیق درک و معرفت امام زمانمان را به عطا بفرما .
پینوشتها:
1- ینابیع المودة قندوزی، باب 29، ص 137، چاپ حیدریه، نجف/ اصول کافی، کتاب الحجة، باب من مات و لیس له امام، ح 3 .
2- اصول کافی، ج 2، ص 97، باب انه من عرف امامه لم یضره تقدم هذا الامر او تاخر، ح 1 .
3- همان، ص 198، ح 5 .
صلوات نشانه محبت به حبیب خداست .
صلوات باعث تقرب به خدا و رسول خدا میشود .
صلوات موجب شفاعت است .
با صلوات حاجات برآورده میشود .
صلوات باعث آمرزش گناهان میشود .
صلوات موجب عافیت و شفای امراض میشود .
صلوات حافظه را تقویت میکند .
صلوات موجب توانگری است .
صلوات موجب روشنایی قبر و قیامت است .
صلوات باعث تشریف فرمایی پیامبر به موقع مرگ است .
صلوات نور صراط است .
صلوات باعث نجات از آتش جهنم و داخل شدن در بهشت است .
صلوات در لغت به معنی «دعاست» و نماز را به جهت این که شامل دعا میشود «صلاة» میگویند.
اما صلوات در میان عرف مردم شامل دو چیز میشود:
معنای اول: سلام و درود بیکران خداوند و فرشتگان و کسانی که ایمان به رسول خدا آوردند، به جهت عظمت، مقام و منزلت آن حضرت صلوات بر محمد (صلی الله علیه و آله) و آلش میفرستند .
معنای دوم: صلوات به معنای نماز است .
عدهای هم صلوات پروردگار عالم را به پنج معنی تقسیم میکنند .
1) به معنای رحمت
2) به معنای مغفرت
3) به معنای شفاء
4) به معنای تزکیه
5) به معنای کرامت
بعضی از علمای دین حروف صلوات را به معنای خاصی به کار بردهاند که عبارتاند از:
«صاد» در صلوات از «صمد» است که از اسماء خداوند است .
«لام» در صلوات از «لطیف» است که از اسماء خداوند است .
«واو» در صلوات از «واحد» است که از اسماء خداوند است .
«هاء» در صلوات از «هادی» است که از اسماء خداوند عالم است .
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«هر کس صد بار بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) صلوات بفرستد، خداوند صد حاجت او را برآورده میسازد.»
حضرت علی (علیه السلام) میفرماید:
«هیچ دعایی به آسمان نمیرسد مگر این که دعا کننده بر محمد و آل او صلوات بفرستد.»
منبع:
کتاب خواص شگفت انگیز صلوات